بابن و هوسه:
«فردریک هوسه» و«سی بابن» دو دانشمند فرانسوی هستند که دررشته های علمی متخصص بوده و در سال ۱۸۸۵م/ ۳-۱۳۰۲ هـ.ق به ایران سفرکرده اند. این دونفر برای تحقیقات مردم شناسی، نژادشناسی، باستان شناسی به ایران آمده و ضمن مسافرت علمی خود سفرنامه ای عامه پسند که باب چاپ در روزنامه ای عمومی بود مشترکاً به نگارش درآورده اند.
این سفرنامه هفت سال پس از این مسافرت درچهار شماره ی روزنامه ی مشهور و پرخواننده ی «توردومند» منتشر گردید. از این دونفر، کتاب ها، مقالات و نوشته های دیگری نیز درباره ی ایران به چاپ رسیده است.
مسافرت بابن و هوسه به مناطق جنوبی ایران از زمانی آغاز می شود که «دیولافوا» باستان شناس مشهور فرانسوی و همسرش پس از بارکردن آثار باستانی ایران که درشوش به دست آمده بود و پس از دادن دستورات و راهنمایی های لازم به این دونفر عازم فرانسه گردیدند. دیولافوا به دوهموطنش دستور داده بودذ تا ازسنگ نوشته ها و خطوط قدیمی موجود در مالمیر تصویر برداری نمایند. لذا بابن و هوسه در ۱۷مه ۱۸۸۵م از شوش حرکت کرده عازم دزفول و شوشتر شدند. این دو سیاح فرانسوی ازاین نقطه به بعد با طوایف بختیاری مواجه شده و لذا در گزارش سفرخود مکرراً از رفتار، کرداروآداب و رسوم آنها سخن می گویند.
آنها از شوشتر به قصدمالمیر حرکت کردند. دربین راه از قبرستان های بختیاری ها دیدن کرده و به توصیف شیرهای سنگی نصب شده برسرمزار شجاعان و دلاوران بختیاری پرداخته اند. آنان پس از رسیدن به قلعه ی تل به توصیف آن قلعه پرداخته و سپس درآنجا مهمان داراب خان گردیدند. داراب خان مالک قلعه، پسراصلان خان و نوه ی ابوالفتح خان برادر محمدتقی خان چهارلنگ بود بابن و هوسه در نزد داراب خان، درویشی را دیدند که درپهلوی خان نشسته بود و لباس درویشی پوشیده و تسبیح درازی دردست داشت.
به محض نزدیک شدن آنان به خان آن شخص برخاسته و جلوآمده و با کمال فصاحت با آنها به زبان فرانسه شروع به صحبت کرد. سیاحان فرانسوی متعجبانه پی بردند که آن شخص ملبس به لباس درویشی، مسیوگوتیه هموطن آنها و از اهالی لیون می باشد که از طرف وزارت علوم فرانسه مدتها مأمور تحقیقات علمی در این منطقه گردیده است.
به نوشته ی بابن و هوسه مسیو گوتیه مرد زیرکی بود که برای حفظ امنیت خویش، خود را پسر ملکه ی انگلیس معرفی نموده لذا به آسانی و بدون اینکه کسی مزاحمش بشود از میان طوایف بختیاری عبور می کردبابن و هوسه داستان جالبی از داراب خان بختیاری نقل می کنند. هنگامی که این دو مشتاقانه مشغول صحبت با هموطن خود بودند، زمین تکان خورد. این دو می نویسند:«خود خان بی محابا به نزد ما آمده پرسید که جهت حرکت زمین چه چیز است؟ گفتیم زلزله است. گفت پس منع کنید که دیگر زمین حرکت نکند. جواب دادیم این کار در قوه ی ما نیست. خان گفت تا قبل از ورود شما به این سرزمین هیچ یک از پیران و محمرین ما چنین آیتی ندیده بودند. این بدبختی را شما برای ما آوردید و شما باید رفع کنید.
بابن و هوسه سپس به تشریح آداب و رسوم، اخلاقیات و عقاید مردمان بختیاری می پردازند و منطقه ی قلعه تل و جلگه ی مال امیر را از نظر جغرافیایی بررسی و تشریح می نمایند. این دو سیاح فرانسوی سپس به توصیف شهر قدیمی ایذج(ایذه کنونی) می پردازند و آثار باستانی آنجا همچون غار(اشکفت سلمان) و دیگر حجاری ها و سنگ ها را توضیح می دهند.
آنان با طوایف مختلفی از بختیاری ها سر و کار داشتند. بعضی از این طوایف، از آنه پذیرایی و مهمان نوازی به عمل آورده و بعضی نیز آنها زا مورد اذیت و آزار قرار می دادند. هنگامی که بابن و هوسه به یکی از بختیاری ها به نام ملا عباس از دست پسرش شکایت کرده و گفتند
شکایت شما را به ظل السلطان خواهیم کرد، او به تمسخر خنده ای کرده و گفت:«ظل السلطان که سهل است پدر تاجدارش هم نمی تواند به من کاری بکند.» بابن و هوسه می نویسند:«ما از سخن ملا عباس ترسیدیم و دانستیم که در این نقاط که از مرکز سلطنت دور و هیچ قدرت سلطنت و حکومت دراینجاها نفوذ ندارد نمی توان ماند و به دست خود نباید خود را به هلاکت انداخت.»
نویسندگان سفرنامه سپس حرکت کرده تا به میداود رسیدند و به میان طایفه ی جانکی بختیاری حضور یافتند. آنان در انجا نیز سخن از مردمان بختیاری گفته و به ذکر رفتار و کردار و آداب و رسوم آنها می پردازند. سپس به رامهرمز وارد می شوند و به توصیف این شهر و ساکنان عرب و بختیاری آن می پردازند. پس از آنجا حرکت کرده و به بهبهان می روند و از بهبهان عازم مناطق و شهرهایی چون بندر دیلم، گناوه، بندر ریگ، شبانکاره، دالکی، کازرون و شیراز گردیدند.
آن دوسپس به تهران آمدند و پس از چند ماه توقف درتهران خواستند به شوش رفته و در آنجا شروع به حفاری نمایند. اما کاردار فرانسه درتهران به آنها گفت که نوشته ی رسمی از وزارت خارجه ی ایران به من رسیده است مبنی بر اینکه اهالی خوزستان به واسطه ی تعصب دینی مانع از هر نوع کندن و کوفتن در خرابه ی سوز هستند و اگر صدمه ای به تبعه ی شما وارد بیاید دولت ایران مسئول نخواهد بود.
آن دو می نویسند:«پس دیولافوا و زوجه اش از فرانسه به ایران نمی آیند که مشغول این کار شوند و ماهم دیگر به خوزستان نباید برویم.» بابن و هوسه سپس از تهران به بوشهر عزیمت کرده و از آنجا به فرانسه بازگشتد.
آنها سفرنامه ی مشترک خود را در سال۱۸۹۲م در مجله ی توردومند به چاپ رساندند. هوسه به تنهایی گزارشی از همین سفر را قبلاً در سال ۱۸۸۷م در مجله منتشر ساخته بود. به دستور ناصرالدین شاه اعتمادالسلطنه مترجم حضور وی سفرنامه ی این دو نفر را ترجمه کرده و تعلیقات و توضیحات مفصلی در لابلای ترجمه سفرنامه ی آنان ارائه کرده است. همچنین غلامحسین افضل الملک در کتاب«افضل التواریخ» خود بخش هایی از سفرنامه ی آنان را آورده است.
دیدگاهتان را بنویسید