زبان قوم اصیل بختیاری محققین و تاریخ نویسان سرزمین آنزان که از قرون وسطی به بعد به این سرزمین آمده و زبان فارسی را فراگرفته اند، زبان بختیاری را بخشی از فارسی قدیم با مخلوطی از لهجه ی پهلوی می دانند که در دوران ساسانیان (قرن سوم تا هفتم میلادی) رواج داشته است. زبان بختیاری به جهت نانوشتگی و بی خطی زبان محاوره است و آکنده از مفاهیم ادبی فولفوریک می باشد. مضامین با گویش بلند، قاطع، پرطنین، کوبنده و خشن این زبان، زبان طغیان و عصیان علیه ظالمان و سلاطین بوده است. زبان بختیاری با اشعار و ترانه ها و هجوها، مثل ها، متل ها و حماسه ها از دیرباز تا کنون گنجی پنهان و محفوظ از دستبرد، تحریف و تضعیف بیگانه و زمانه بوده است. این زبان به علت غنای خود علیرغم آنکه تا کنون توسط هیچ رسانه، رساله، کتاب و … حمایت نگردیده توانسته از طریق انتقال سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل گشته و خود را حفظ نماید.
واژگان زبان بختیاری:
زبان بختیاری بر دوش واژگان است. در واژگان و اصطلاحات متمرکز متجلی است. واژگان چون حرف عمل می کنند به جای آنکه شنیده شوند به عینه دیده می شوند. اصطلاحات و توصیفات به طبیعت سخت نزدیکتر است و اصوات و آواها و مضامین برگرفته از طبیعت پیرامون گویش غیر مکتوب و بی دغدغه رویاروی مخاطب قرار می گیرد.
زبان بختیاری که یک نوع زبان لُری محسوب می گردد، با زبان های گویش باختری(گویش لری، بروجردی نهاوندی) و زبان های خاوری (شوشتری، دزفولی) که در اصل زبان خوزی نامیده می شود از نظر مفاهیم و گویش مطابقت خاصی دارد.
گویش زبان بختیاری:
گویش زبان بختیاری که به زبان لُری شهرت دارد با زبان پهلوی قدیم مطابقت دارد. در عین اینکه با زبان فارسی امروز تفاوت فاحشی دارد، یکی از شعبات زبان فارسی محسوب می شود. برای مثال:
دوهدَر: تحریف شده ی واژه ی دختر ؛ شی: شوهر ؛ بلندس کِرد: بلندش کرد ؛
ایخوم: می خواهم ؛ خوس: خودش ؛ رَو: برو ؛ بیَو: بیا ؛ زیدس: زدش ؛
اِخوس: می خواهدش ؛ گِرِدِس: گرفتش
ولی هیچ رابطه ی لغوی بین واژه ها وجود ندارد. مثل:
تیم: تحریف شده ی چشم بهو: پدر
نفت: دماغ بُتی: خاله
چِل: دست کی چی: عمه
القاب، نامگذاری در فرهنگ و ادبیات قوم بختیاری:
واژگان مذکر:
پیا: مرد کله پیا: مرد کوتاه قد
جاهل: جوان پیا چله بلند: مرد بلند قد
کُر: پسر پیا کُمین: مرد شکمو
توپَره: پسر نو خط کُر لیش: پسر تنبل
جغله: پسر کم سن کُر تَر: پسر زرنگ
جاهل رشت: جوان خوب پیا طوماری: مرد اندیشمند
واژگان مؤنث:
زینه: زن زینه چِرو: زن تنبل
دوهدَر: دختر شاه زینه: زن بی بی، با منش
زینه رشت: زن زیبا زینه گِردِل: زن کوتاه قد
تیله زینه: زن کم سال زینه چین گر: زن هنرمند
راهنمای خواندن نوشتار قوم بختیاری:
۱- از آنجا که باید حرمت معانی را که به منزله ی روح و بیان کننده ی احساس و عواطف اند در نظر داشت، نه فقط شکل ظاهری لغات را که خود بی جان و در حقیقت صامت بودهو ممکن است املاء و ترکیب بعضی لغات دور از ذهن به نظر برسد. یا دو حرف بدون پیوستگی کلمه ای را تشکیل دهند مانند«اُسُ» به معنی آن وقت، «اون چو» به معنی آن جا، «افتو» به معنی آفتاب.
توصیف «را»
«را» در گویش بختیاری کمتر به کار می رود و این صرفاً به خاطر رعایت اصالت واژه و حُرمت معانی است. مثال: علی را دیدم (علی نِ دیدُم) کاسه را بردار (کاسه نِ وُردار)
۲- برای اینکه استادان و محققان زبان فارسی بتوانند دگرگونی واژه ها را در گویش لری که با فارسی قدیم پهلوی قرابت دارد در یابند، در زیر پاره ای از این مقال آورده می شود.
۳- اغلب کلمات فارسی که حرف آخرشان «ب» است در واژه های بختیاری با حرف «و» تلفظ می شوند مانند: شب (شو)، خواب(خو)، آب(اَو)، آسیاب(آسیَو).
۴- بیشتر کلمات فارسی که حرف آخرشان به «م» یا «ن» ختم می شوند و حرف ماقبل آخرشان «الف» باشد، الف حذف و به «واو» تبدیل می شوند. مانند: شام(شُوم)، نام(نوم)، پیغام(پیغوم)
آسمان(آسمون)، قرآن(قرون)، استخوان(استخون).
۵- هم چنین فعل در اغلب جملات گویش بختیاری با «نَ» یا «نِ» همراه با های غیر ملفوظ تلفظ می شود.
نامگذاری نصاب خانوادگی در قوم بختیاری:
گَگو: برادر زینه مو: زن من اِشکم زا: زاده های مادری
دَدو: خواهر میره مو: شوهر من کُر بوو: زاده های پدری
بَهو: پدر گِگو مو: برادر من خورزه مار: پسرخاله
دا: مادر دَدو مو: خواهر من کُر: پسر
باوا: پدر مادر، پدر پدر کُر مو: پسر من آقا: عمو
کی چی زا: عمه زاده بُتی: خاله تاته زا: عموزاده
کی چی:عمه تاتَه: مرد سالخورده دالو: زن سالخورده
واژگان مربوط به اندام بدن در گویش بختیاری:
تی: چشم شون: شانه زونی: زانو
می: مو چِل: دست گوزَک: کشکک روی مچ پا
بُرگ: ابرو گَده: معده نُخون: ناخن
نُفت: بینی پُفی: شش پوز: قسمت بیرونی دهان
دُهون: دهان کَچه: چانه قُرناس: گلو
مِرک: آرنج کِلک: انگشت پا و دست زون: زبان
مِرزنگ: مژه لِنگ: پا گُرداله: کلیه
دی نو گر: دو طرف شکم گُوه: باسن کَپل: بالای باسن روی کمر
تِل: شکم بوزدین: آخرین مهره ی کمر قاو: استخوان پا و دست
تِک: مهیچه ی پا.
واژگان مربوط به چهارپایان سواری (اعم از اسب، استر، الاغ)
نیله: سفید کهَر: سیاه بور: سرخ
کمیت:مادیان قرمز سوزه: خاکستری گزه: سفید مایل به خاکستری
به رمه: چهارپایان که عادت هم دارند. بورچال:سرخ با علامت سفید
بوره: سرخ بیگ: نوزاد بُز تَهه: مایل به سیاه
شیشک: بز یا میش جوان پیسه: سفید وسیاه خُشک: بز یا میشی که دیگر شیر ندهد
ته چال: زیرشکم سیاه نرمیش:میش نر ته کال: زیر شکم قهوه ای
بزبَده: بز نر کِووه: بره بزرگ(نر) تیشتر: بز جوان
واژگان معروف به مکان های طبیعی در زندگی کوچ زیستی
مال: مجموعه ی چند خانوار لیرگَه: مجموعه ی چند منزل سنگی
وارگَه: مکان خانه دینه کِل: دنباله ی بلندی کوه و تپه
قاش: مکان گوسفندان وَرکِفت: پشت کمر کوه
لامِردون: در چادر قسمت نشست مردان تی تون رَه: راه باریک به کوه
اشکفت: شکاف طبیعی کوه تیز: تیزی تپه، بریدگی نوک تیز
تنگ:بین دو کوه دَره: مسیر هموار و صاف بزرگ
کفت: حد تلاقی کوه شور: مسیر هموار کوچک
کنده: مکان حفر شده کندال: گودال، فرورفتگی زمین
قار: فرورفتگی عمیق بر اثر سانحه ی طبیعی
چل چل بردبار: منطقه ی سنگی بَرد چُل چُل زورون: منطقه ی سنگریزه، زورون(ریزه)
چهر: سنگچین دور خرمن جاتابستانی اَوچک: مسیر قطع شده آب روی زمین
مازَه: کمرکوه ری به ری: روبرو
ری تَهدَ: روی بلندی گلال: کناره ی رودخانه، سنگ صاف و گرد
آستون: منطقه ی داخل تنگ تیز: مسیر ناهموار
گورو: آب جا گرفته گله ره:مسیر گله رو
چُل: سنگچین داخل چادر وسایل پاک:تابیدن کامل خورشید
تیرتاش: شکسته و درهم پسین: عصر
ظلمات: تاریکی سیاه چی رِشت: گرمی آفتاب
تویس تویس: نم نم ریزش باران آورِلا: آسمان ابری
یه نی منده اَفتو: عصر هنگام غروب بادری: هوای بادی
هوا دل واپس: هوایی که امکان بارش دارد. گا به مال: زمان بازگشت گاوها در شب
کّپ: پر،ابر پر و کامل، باران کامل، تاریکی کامل گرگ و میش: غبارآبود
ستاره گا به مال:اولین ستاره ای که در شب در آسمان دیده می شود.
نصایح،پند و اندرزها،ضرب المثل ها
فرهنگ قوم بختیاری فرهنگی ست کهن که به ازمنه ی تاریخ متصل است و در بطن بالندگی و پویایی خود در سنجش معیارها،رویدادها، محک زدن ها، مثل ها و تشابهات ادبی و فرهنگی به معنویات دیرینه خود تمسک می جوید و برحسب لزوم از گنجینه یغنی ادبیات خود بیرون آورده، ایراد و گویا می نماید.
۱- در بیان توصیف مردانی که روزگار پرآوازه ای داشته و حالا پیر و ناتوان گشته اند
اَ شش دونگ جاهلی یه دُنگس نَمنده: از سن کامل که شش دانگ باشد، یک دانگ باقی نمانده.
چی آسیو بال به کمر پَره ن ونده: مانند آسیاب آبی که کنار رودخانه ای باشد دیگر از کار افتاده.
پَره نه وند، بیل اشکناد رَده ز بلغار: دیگر مانند یک آسیاب از کار افتاده اعم از شکستن میله ها و اسباب از کار افتاده.
یک و دو، جو اشکنه، گندم به مثقال: آن طور که روزگاری داشت دیگر نیست و کمتر می تواند مطرح باشد.
۲- در بیان توصیف اصل و نژاد:
درختی که تهله خدا آفرید ایر بنهیس مِنِ باغ بهشت: درختی که خداوند تلخ آفرید اگر آن را در باغ بهشت بکاری
به بیخس انگبین ریزی و شهد ناب: اگر نهر آب شیرین در آن جاری کنی
در آخر ابو بیضه ذاغ ذاغ:آخر دانه و میوه ی تلخ به بار می آورد.
اکشه رنج بیهوده طاوس باغ: آخرش شیرین نمی گردد و زحمات بی فایده است.
۳- در بیان افراد بدجنس:
خرینه ایر اوسارسه زرکنی: خر را اگر افسارش را از زر ببافی
لغومسه زر احمر کنی:لگام طلا بگذاری
به جای کهس ار بدی نیشکر:به جای کاه نیشکر بدهی
به جا جوس اَربدی مغز بادوم تر: به جای جو مغز بادام بدهی
ایر اوس بدی به چشمه ی سلسبیل: اگر از چشمه ی سلسبیل به او آب بدهی
به جا ایره باز آیین خری: آخر همان روش خری را جلوه می دهد.
تا رهنه نری مرده نی آزمویی: تا کسی را آزمایش نکنی در هر مورد نمی دانی آن مرد با ارزش است و یا بی مقدار.
غره کردن ز غارت کردن بدتره: آدم را منتظر گذاشتن از بردن اموالش بدتر است.
اَر بالم ایدره، اصلم نی پره: اگر آستینم پاره شود ولی اصالتم از بین نمی رود.
شوگار شیم زِ شومی دیاره: از آثار اولیه ی یک پدیده می توان به آثار ثانویه ی آن پی برد
اصل دار خطا نکِرد،بی اصل وفانکرد: افراد اصیل و بزرگوار در زمان تنگدستی و فقر بر لئیمان و توانگران برتری دارند.
دیدگاهتان را بنویسید