استان چهارمحال و بختیاری قبل از اسلام
هیچگونه تاریخ و نوشته ی مدونی مربوط به دوران پیش از اسلام وجود ندارد که نام منطقه ی کنونی چهارمحال و بختیاری به هر نام و نشان یا حد و حدودی به وضوح در آن دیدیه شود. و از طرفی تحقیقات و پژوهش های باستان شناسی که می تواند در این مورد کمک نموده و گذشته پیش از اسلام چهارمحال و بختیاری را ترسیم نماید صورت نگرفته ولی ما الان در حد امکان و به صورت مختصر از لابلای کتب مختلف مطالبی را ارائه می نماییم.
در دوران عیلامی ها چهارمحال و بختیاری تحت قلمرو آنها و جزء ایالت بزرگانشان و قسمتی از ایالت پارسوماش بوده که از طریق جاده باستانی عیلامی به نواحی مرکزی ایران (گیبانه- اصفهان) که استرابون از آن یاد می کنند وصل می شده است. آثار عیلامی ها در این خطه مؤید مطالب ذکر شده است از جمله نقوش صخره ای شاه سوار،حجاری های صخره ای و غیره در عهود قدیمه عیلام به مملکتی اطلاق می شده است که شامل سرزمین های خوزستان- لرستان- پشتکوه بختیاری بوده است.
دوران هخامنشی و مادها تپه های زیاد با سفالینه های پراکندهبر سطح آنها و کشف ابزار آلات مفرغی مربوط به هزاره ی اول ق.م نشانگر تعدد روستا ها و دهکده های این دوران در چهارمحال و بختیاری می باشد. همچنین سکه های زیادی از دوران ساسانیان و اشکانیان در این محدوده پیدا شده ولی هیچگونه نامی که دلالت بر اطلاق آن به سرزمین کنونی چهارمحال و بختیاری باشد در هیچ یک از کتیبه ها و متون دیده نشده است.
تا قرن هشتم هجری قمری هیچ یک از نام های چهارمحال و بختیاری در کتب تاریخی ذکر نشده است. در این دوران چهارمحال و بختیاری جزء ایالت جبال بوده و گاه به واسطه ی نزدیکی و تابعیت از گلپایگان به نام جرفادقان نامیده شده است و بعضاً در کتب و نوشته جات نام های گندمان، لار و میزدج برده شده است که نشانگر محدوده ی جغرافیایی این مناطق می باشد.
در سفر نامه ی سیاحتی همچون ناصرخسرو قبادیانی و ابن بطوطه نام مکانی ذکر شده است من جمله ناصرخسرو در سفرنامه ی خود اشاره به لورغان(لردگان) دارد و آن را سرحد فارس و خوزستان دانسته است.
در قرن هشتم هجری اولین بار واژه ی بختیاری در تاریخ گزیده تألیف حمدلله مستوفی ذکر گردید در تقسیم بندی جغرافیایی تاریخی و تقسیمات جغرافیایی تاریخی و تقسیمات کشوری استان از آغاز دوران اسلامی تا قرن ششم هجری قمری ۶ مرحله وجود دارد:
الف) مرحله ی اول : از آغاز تا قرن سوم هجری قمری این مناطق جزء ایالات جبال محسوب می شده است.
ب) مرحله ی دوم : از قرن سوم به بعد که عنوان بلاداللور شامل استان های کنونی لرستان- ایلام- چهارمحال و بختیاری و کهکیلویه و بویر احمد، بخش هایی از استان فارس و خوزستان بوده است.
ج) مرحله ی سوم : ار آغاز قرن چهارم هجری با تقسیم مناطق بلاداللور به دو قسمت لُرکوچک و لُر بزرگ این عناوین جایگزین عناوین قبلی شده و ترسیم واضح تری را از محدوده ی مورد نظر به دست می دهد.
د) مرحله ی چهارم : از قرن ششم هجری ایالات جبال به عراق عجم تغییر نام داد. بلاداللور(لرکوچک و بزرگ) همچنان جزئی از ایالت جبال بوده است و در حقیقت این تقسیم بندی ها درون ایالتی بوده است و بدین ترتیب با تغییر نام ایالت جبال به عراق عجم، استان چهارمحال و بختیاری در محدوده ی این عنوان قرار گرفت. در دوران حکمرانی اتابکان لر عناوین لر کوچک و لر بزرگ همچنان حفظ گردیدیه است.
هـ) در مرحله ی پنجم با انقراض سلسه ی اتابکان لر در سال ۸۲۸هـ. – ق برای اولین بار لر بزرگ به نام بختیاری خوانده شد ونخستین با ر است که عنوان بختیاری به محدوده ای از جغرافیای سیاسی اطلاق گردیده است.
در قرن دهم و در زمان حکمرانی صفویان این سرزمین به دو منطقه ی بختیاری و کهکیلویه تقسیم و ادامه ی حیات داد. و از این دوران تجزیه ی چهارمحال و بختیاری شروع و قسمت هایی از آن در دوران قاجاریه به فارس- خوزستان و کهکیلویه و بویر احمد ملحق شد.
و) در مرحله ی ششم با تصویب قانون ایالات و ولایات سال ۱۲۸۵ شمسی پس از جدا نمودن قسمت های وسیع از غرب- جنوب و شرق آن تقریباً وضع کنونی تصویب گردید.
چهارمحال و بختیاری در عصر صفویه
قبل از انقراض سلسله ی اتابک لر بزرگ ایالت و عشایر سرزمین بختیاری با استفاده از ضعفی که در دستگاه حکومتی پدیدار شده بود، متشکل و ایل بختیاری را تشکیل دادند. با انقراض این سلسله ناحیه ی لر بزرگ به نام ایل بختیاری خوانده شد و برای اولین بار منطقه ی بختیاری به وجود آمد.
ریاست ایل بختیاری از انقراض سلسله ی اتابکان و تا دوران پادشاهی شاه طهماسب اول صفوی (۸۴۰- ۹۴۰ هـ.ق) با طایفه استریکی بوده است. به نظر می رسد از این زمان چون رهبری ایل علاقه و یا امکان توجه به چهارمحال را نداشته است این ناحیه از بختیاری جدا و به صورت ملوک الطوایفی و تحت سیطره ی حکام اصفهان ادامه حیات داده است. و این جدایی تا اواسط سلسله ی قاجاریه چنانچه خواهیم گفت ادامه می یابد.
توسط شاه طهماسب اول دو پدیده مهم در ارتباط با حیات سیاسی بختیاری به وقوع می پیوندد. اول قتل تاج امیر از طایفه ی آستریکی(۹۷۴ هـ.ق) که ریاست ایل بختیاری را به عهده داشت به علت خودداری از پرداخت مالیات معوقه توسط امیرخان موصل و حاکم همدان و واگذاری ریاست بختیاری به میرجهانگیرخان که احتمالاً از طایفه ی بختیاری بوده است. این واقعه از این نظر مهم است که برای اولین بار حکومت مرکزی موجودیت قدرت ایل و ریاست بختیاری را به عنوان یک ایل و منطقه ی سیاسی پذیرفته و رسماً نام بختیاری به این سرزمین اطلاق گردید.
دوم تقسیم ایلات بختیاری به دو ایل چهارلنگ و هفت لنگ توسط شاه صفوی می باشد. این دو ایل بعدها نیز هر کدام به شعباتی تقسیم می شوند. ژان پیر دیگار در کتاب فنون کوچ نشینان بختیاری می نویسد:
ایل بختیاری به دو شعبه تقسیم شده است که خودشان به هر شعبه ای بخش یا قسمت می گویند (هفت لنگ- چهارلنگ) هر کدام از این شعبات نیز به تعدادی باب یا بلوک تقسیم می شوند(دورکی- بابادی- بهداروند وغیره) هر کدام از این بلوک ها به چندین طایفه(زراسوند- گندلی- بابا احمدی وغیره )هر طایفه به چندین تیره وهر تیره ای به چندین تش وهر تشی به چندین اولاد و هر اولادی به چندین فامیل وهر فامیلی به چندین خانوار تقسیم می شود.
در وجه تسمیه ایلات چهارلنگ و هفت لنگ سه روایت وجود دارد:
روایت اول:
در یک عهدی که مالیات به بختیاری می بستند در نتیجه سه مادیان به بختیاری بسته شده که هفت پا قسمت هفت لنگ و چهارپا قسمت چهارلنگ و یک پا تخفیف داده شده یا جمع تفرقه شده مقصود از تفرقه ایلاتی است که در خارج پناه به ایل می برند و در میان آن ایل زندگی و معاش نمایند.
روایت دوم:
بختیار مغول دارای دو همسر بوده که هز یکی چهار و از دیگری هفت پسر داشته و بعدها به همین مناسبت به دو شاخه هفت لنگ و چهارلنگ شناخته شده اند.
روایت سوم:
قبل از این انشعاب دو عشیره بختیاری با هم به جنگ و جدال پرداخته اند و بعد از به اسارت گرفتن عده ای از همدیگر چهار نفر از یک دسته و هفت نفر از دسته مقابل به قتل رسیده اند که بعدها به یادبود این جنگ به دو قبیله هفت لنگ و چهار لنگ نامگذاری شده اند.
با توجه به اینکه هیچکدام از سه روایت سند تاریخی و معتبرندارد روایت اول با ماهیت شیوه تقسیم و اخذ مالیلت بین ایلات بدون در نظر گرفتن نوع آن صحیح تر به نظرمی رسد.
اینطور استنباط می شود که شاه صفوی به منظور تفرقه و جدایی بین ایلات بختیاری این دو فرقه را بوجود آورد. چرا که در زمان قاجاریه نیز برای اختلاف بین بختیاری ها ترفندهایی بکار رفته، بر هر ترتیب شاه صفوی به قدرت بختیاری ها پی برده و با شیوه خواسته است نیروی واحد آنان را تضعیف و پراکنده کند.
چهارمحال و بختیاری در دوره ی صفویه مورد توجه شاهان این سلسله بوده که دو دلیل اصلی را می توان نام برد.
- انتقال سرچشمه آب کارون به سرچشمه زاینده رود به منظور افزایش آب در فصل تابستان و خشکسالی.
- استفاده ی شاهان از آب و هوای چهارمحال و بختیاری در فصل گرما.
در سال ۱۰۲۵هـ.ق جنگی بین شاه عباس کبیر و روسیه در گرفت و شاه ایران از سراسر کشور منجمله منطقه ی بختیاری به سرداری جهانگیرخان به روسیه تاختند که با پیروزی شاه عباس به انجام رسید و از آن به بعد سرداران بختیاری مورد توجه قرار گرفتند.
در اواخر سلطنت صفوی و ضعف شاه سلطان حسین، افغان ها اصفهان را تصرف نمودند که شاه سلطان حسین با جمع آوری عشایر و ایل بختیارینتوانستند کاری از پیش ببرند و در جنگ و گریز هایی که به کمک ایل بختیاری و شاه سلطان حسین صورت گرفتدر هر بار به نتیجه نرسیدند که به انقراض صفویه انجامید
چهارمحال و بختیاری در عصر افشاریه و زندیه
در زمان سلطنت نادر شاه، شاه افشاری تمامی گردنکشان و ایلات سرکش که پس از انقراض صفویه قصد حکمرانی داشتند را سرکوب نمود و خود حکومتی یکپارچه تشکیل داد.
در آن زمان شهرک(شهر کیان فعلی) یکی از روستاهای چهارمحال و بختیاری به مرکزیت چهارمحال انتخاب شد و شخصی به نام محب علی بیک از طرف نادر به حکومت آنجا روانه شد. از آثار افشاریه مسجدی است در شهرک که از روی کتیبه ی آن ساختش به محب علی نسبت داده شده است. با کشته شدن نادرشاه در سال ۱۱۶۰ هـ.ق طوایف بختیاری که در خراسان تبعید بودند به کمک عادل شاه جانشین نادرشاه رفته، او را در محاصره ی کلات نادری و تصرف خزائن موجود یاری کردند. بعد هم به دیار خود چهارمحال و بختیاری مراجعت کردند و در صدد تجدید قوا برآمدند. سپس علیمردان خان با یاری سوارانش به قصد سرکوب ابوالفتح خان حاکم اصفهان از طرف شاهرخ خان زند بار دیگر به ابوالفتح خان حمله ور شدند که حاکم اصفهان مغلوب شد که پس از اتمام جنگ هر سه بر سر میز مذاکره نشستند که رأی بر این شد که میرزا ابوتراب فرزند صدرالممالک را که دخترزاده ی شاه سلطان حسین صفوی بود و هشت سال بیش نداشت به پادشاهی گماشتند و او را شاه اسماعیل خواندندو علیمردان خان نایب السلطنه شد و کریم خان زند وکیل الدوله و ابوالفتح خان حاکم اصفهان باقی ماند بعد از مدتی علیمردان خان به هوس پادشاهی کریم خان زند را به سرکوبی حاکمان متمرد کردستان و همدان روانه ساخت و از این فرصت استفاده نمود. ابوالفتح خان را به قتل رساند و شاه اسماعیل(ابوتراب) را برکنار کرد و قصد تصرف فارس را نمود و پس از تسخیر از دو منطقه فارس و اصفهان بهره مند شد. کریم خان از قصد او مطلع شد و عزم او نمود و در جنگ هایی که در مناطق سراب کران در میزدج و دشت گندمان صورت گرفت علیمردان خان کشته شد و زمام کشور به دست کریم خان زند افتاد
چهارمحال و بختیاری در عصر قاجاریه
حضور بختیاری ها در صحنه های جنگ و کارزار تحت فرمان شاه از دوران صفویه شروع و در اواخر این عصر شکل گرفته در ادوار افشاریه و زندیه بخوبی خود را نشان داده و در عصر قاجاریه این حضور گسترش چشمگیری داشته است. بختیاری هایی که از زمان علیمردان خان سودای به قدرت رسیدن را در سر می پروراندند به ناچار در برابر قدرت خان سرتسلیم فرود آوردند و با مرگ کریم خان سر به شورش مجدد برداشتند.
آقامحمدخان قاجار که در این موقع قیام کرده بود بلافاصله به اصفهان و از آنجا به بختیاری آمده جماعت شورشی را سرکوب نمود. از آن پس و در دوران حکومت آقامحمدخان بختیاری ها به دو گونه در صحنه فعالیت سیاسی و رزمی ظهور کردند. عده ای همراه سپاه خان قاجار به اقصی نقاط کشور رفته همپای لشگریان او در فتح و پیروزی ها مشارکت نموده افتخاراتی را نصیب خود نمودند و عده ای دیگر هر از گاهی تحت سرپرستی یکی از سرداران ایل مانند ابدال خان سر به شورش برداشته به فتح اصفهان اقدام می نمودند.که البته بعد از چندی مغلوب سپاه قاجار شده به سپاه خود پناه می بردند.
در دوران حکومت فتح علی شاه قاجار که جانشین آقامحمدخان گردید بختیاری ها همچون دوران قبل عده ای در لشکرکشی ها و جنگ های ایران و جمعی در سپاه عباس میرزا حضور جدی داشتند ولی بعضی از سران ایل همچون اسدخان- حاجی هاشم خان علم طغیان برافراشتند.
اسدخان بنا بر تأکید شاهزاده محمدتقی میرزا به اصطبل همایونی پناهنده و جان بدر برد ولی حاجی هاشم خان که عوامل او در اصفهان اقدام به قتل و غارت، تجاوز به عنف نموده بودند مغلوب سپاه فتحعلی شاه شده برای همیشه چشمان خود را از دست داد.
در دوران زمامداری فتحعلی شاه حکومت بختیاری و لرستان به افرادی قابل اعتماد دربار شاهی سپرده می شد از جمله شاهزاده محمدتقی میرزا و حسام السلطنه؛ که در سال ۱۲۴۶هـ . ق بنابر وقایعی که بین حکمرانان منطقه ای و شورش های محلی پیش آمده بود، طی حکمی از طرف فتحعلی شاه، حسین خان سردار ایروانی و حسین خان قاجار قزوینی به حکومت چهارمحال و نظم طوایف بختیاری منصوب شدند.
این در حالی است که کماکان قدرت سران ایل به صورت سنتی در منطقه محفوظ و در اصل اینان گرداننده ی امورات بودند و گماردگان دولتی نقش ناظر را از طرف دولت داشتند. کمترین واقعه ای که در دوران پادشاهی فتحعلی شاه قاجار در منطقه ی بختیاری رخ داد، قیام همه جانبه ی محمدتقی خان بختیاری از ایل چهارلنگ بود. وی که دارای درایت خاص بوده است توانست ایلات چهارلنگ و هفت لنگ را متحد و با تصرف قسمتهایی از فارس، خوزستان، لرستان و کهکیلویه و بویر احمد قدرت خود را گسترش داده و سپس سر از اطاعت دولت بردارد. شاه قاجار که خطر جدی او را احساس نمود در سال ۱۲۴۹هـ.ق با فراخوانی سپاه و لشکریان فراوان از اقصی نقاط کشور خود جهت هدایت جنگ علیه بختیاری ها وارد اصفهان گردید ولی در همان جا درگذشت.(۱۲۵۰هـ.ق)
خان بختیاری از این موقعیت استفاده کرده قیام خود را مستحکم تر نمود و در این موقع سرهنری لیارد یکی از جاسوسان کارکشته ی انگلیسی نیز بدو پیوست و در اردوی او جای گرفت که تا آخر کار وی همراهش بود.سرانجام محمدشاه قاجار منوچهرخان معتمدالدوله را به حکومت اصفهان- فارس- لرستان منصوب و مأمور سرکوبی خان بختیاری نمود. پس از دو سال جنگ و مقاتله سرانجام محمدتقی خان مغلوب و به تهران تبعید شده و در تبعید جان سپرد.
در دوره ی ناصرالدین شاه یکی از سران ایل بختیاری به نام حسینقلی خان به مقام ایلخانی چهارمحال و بختیاری منصوب شد و بار دیگر دو ناحیه ی چهارمحال و بختیاری یکپارچه و به زیر یک حکومت درآمد. قبل از ناصرالدین شاه، در زمان فتحعلی شاه خوانین چالشتر بر منطقه ی چهارمحال حکومت می کردند از جمله این خوانین محمودخان می باشد که به علت به دست آوردن ثروت هنگفت اقدام به آبادی چالشتر و ساخت مسجد، بازار و قلاع می کند و از آن زمان چالشتر مرکز حکومتی چهارمحال می شود.
حسینقلی خان نیز به شیوه ی حکام قبلی بختیاری سر از اطاعت دولت مرکزی برداشته و طغیان نمود. تا اینکه ناصرالدین شاه حکم قتل او را صادر کرد و ظل السلطان را مأمور اجرای این حکم نمود.
در سال ۱۲۹۹هـ.ق ظل السلطان خان بختیاری را به اصفهان دعوت کرد و او را به قتل رساند.
پس از مرگ ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه مشروطیت را پذیرفت و پس از چندی درگذشت. بعد از او محمدعلی شاه قاجار به حکومت رسید وی در جهت مخالفت با مشروطیت، مجلس را به توپ بست و از این زمان استبداد صغیر آغاز گردید. قیام مشروطیت در این زمان شکل گرفت و آزادیخواهان از گوشه و کنار ایران جهت خلع محمدعلی شاه به پا خاستند. در این زمان بختیاری ها که از دیرباز نقش خود را در قبال این آب و خاک به ثبوت رسانده بودند به رهبری سردار اسعد بپا خاستند و ابتدا اصفهان و سپس تهران را متصرف شده همراه با مشروطه طلبان و آزادیخواهان آذری، محمدعلی شاه را خلع و مشروطیت را به ثمر رساندند.
در زمان حکومت قاجاریه به دنبال دگرگونیهای مهمی که در سطح جهان بوجود آمد، در ایران نیز جنبش مشروطه خواهی رشد و گسترش می یافت. نقش مؤثر بختیاری ها در جریان انقلاب مشروطیت قابل توجه است طوایف بختیاری به رهبری سردار اسعد توانستند نقش انکارناپذیری در خنثی نمودن توطئه ضد انقلابی محمدعلی شاه که در جهت بازگردانیدن رژیم استبدادی به کشور و محو دستاوردهای مشروطیت تدارک شده بود از خود ارائه دهند.
انگلیسی ها نیز به وجود منبع نفتی در منطقه ی بختیاری پی برده بودند و می خواستند نفوذ روسیه تزاری را از ایران براندازند و وضع خود را تقویت کنند. بدین منظور خوانین بختیاری علیه محمدعلی شاه و حامی او روسیه تزاری تحریک می کردند بختیاری ها با انگلیسی ها ارتباط نزدیک داشتند و برای حفظ جاده هایی که امتیاز آن به انگلیسی ها داده شده بود و مناطق استخراج نفت از انگلیسی ها مستمری می گرفتند.
این ارتباط نزدیک بین خوانین و انگلیسی ها و سفرهایی که خوانین به دیار فرنگ داشتند، موجب گردید که سران بختیاری یک نوع شیفتگی به فرنگ و فرنگی مآب شدن پیدا کنند و نمود آن ساختن قلاع با سبک های معماری غربی، علاقه به تجمل گرایی و رفاه طلبی و غیره؛ حتی زنان خوانین از این قاعده ی رفاه طلبی مستثنی نبودند و با دادن سفارش برای بافت فرش هایی با ابعاد بزرگ و طرح های تلفیقی و رنگ بندی های متنوع که به بی بی بافت معروف بودند اقدام می کردند.
انگلیسی ها خوانین بختیاری را همانند سایر خان های جنوب ایران برضد دولت تقویت می کردند و استقلال طلبی آنها را مورد حمایت قرار می دادند در این میان درآمدی جهت راهداری جاده هایی که برای حمل کالاهای انگلیس به ولایت های مرکز ایران مورد استفاده قرار می گرفت، نصیب خوانین می شد. این درآمد به صورت باج بود که از عابرین غیر بختیاری جهت عبور کالا دریافت می شد.
«طایفه ی بختیاری از مالیات معاف بودند» همچنین با سهیم شدن خوانین بختیاری در شرکت نفت مبالغ قابل توجهی از درآمد نفت را دریافت می کردند. خوانین در کنار درآمدهای مذکور از ساکنین روستاها مالیات های مزروعی دریافت می کردند.
از جمله فعالیت هایی که خوانین بختیاری در موقع حکومت خود انجام دادند، سرشماری از ایل بختیاری بود که به دستور اسعدخان انجام شد. اگرچه تعداد نفوس بختیاری مشخص نشد ولی قریب ۴۰ هزار خانوار سرشماری شد. همچنین سردار اسعد به ضرب سکه در بازفت اشاره کرده است.
تمایل به یکجانشینی در خوانین بختیاری نیز وجود داشته است ولینسون در جغرافیا و یادداشت سفرنامه های خود از برخوردی که با محمدتقی خان داشته، گرایش خان را به سکنی دادن ایلات مطرح نموده و میل او را به زراعت و فلاحت در یک زندگی سکنی یافته نشان داد.
در زمان حکومت رضاشاه دوران حکومت خوانین به پایان رسید طوری که در سال ۱۳۰۸ قیامی از طرف بختیاری ها انجام می گیرد که رضاشاه طی حکمی القاب حاج ایلخانی و ایل بیگی را لغو می کند.
رضاشاه در سال ۱۳۱۶ بقایای خوانین را از بین می برد و جعفرقلی خان سردار اسعد به کمک رضاشاه خوانین دیگر را سرکوب می نمایدبعد هم خودش توسط رضاشاه به قتل می رسد.
مرکزیت اداری بختیاری در زمان بختیاری در زمان قاجاریه در چالشتر بوده و خوانین بختیاری با اجرای سیاست های اداری و برقراری سلطه ی زور در چالشتر پایه های حکومتی خود را در قلاع مستحکم خود پایدار می کردند. به طوری کا با انتخاب خویشان و نزدیکان خود به عنوان خان و فرستادن آنها به نقاط مختلف چهارمحال و بختیاری کل منطقه را به زیر سلطه ی خود داشتند.
مبنای اقتصاد استان در آن زمان بویژه چالشتر بر کشاورزی و دامپروری بود و با نظام اربابی که بر رعیت اعمال می کردند، از سهم محصول زراعی چند سهم برای خان، سهمی برایکدخدا، اندکی برای پیشکارها و مقداری ناچیز از محصول نیز به کشاورزان تعلق می گرفت؛ اقتصاد(دامپروری و کشاورزی) به شیوه ی ارباب رعیتی در اوایل حکومت بختیاری بر منطقه از رونق خاصی برخوردار بود. ولی در اواخر دوران قاجار و جنگ و گریزهای پی در پی کشاورزی و دامپروری در منطقه در اثر حملات و درگیری های خوانین و روستاییان و ناامنی، کشاورزان زمین ها را رها کرده و احشام و گله های خود را که در اثر چپاول و غارت رو به نابودی می رفت فروخته و به منازل خود پناه می بردند و تنها پشتوانه ی اقتصادی آنان فرش بود، تا اینکه در زمان رضاشاه دوران اقتدار خوانین به پایان رسید.
دیدگاهتان را بنویسید