پژمان بختیاری فرزند قلم یا شمشیر :در تاریخ ایران بعد از اسلام، از ورود ترکان و ترکمانان تا پایان دوره ی قاجار یک نوع تضاد و تباین میان دو عنصر ترک و تاجیک با درجه ای از شدت و ضعف به چشم می خورد. غالباً میان مورخان تاریخ ایران رسم براین بوده است که ترکان را اهل شمشیر و تاجیکان را اهل قلم به شمار آورند.
تضاد و ناسازگاری میان دو عنصر از قدیم الایام به ویژه به ویژه از دوره ی سلاجقه وجود داشته است تا حدی که فردوسی در شاهنامه ی خود آنها را دو گروه ذاتاً متنافری می داند که چون آب و آتش به هم کینه می ورزند یا بارتولد در کتاب ترکمنستان نامه ی خود آنها را همچون آب و روغن دانسته است که هیچگاه با یکدیگر در نمی آمیزند.
اهل قلم یا تاجیک ها غالباً با سواد و به اصطلاح «میرزا و منشی» بوده و مشاغل دیوانی و دفتری را در تصدی خویش داشتند.
آنان ضمن افتخار به حرفه ی خود، مشاغل دیگر را پایین تر می دانستند. اهل شمشیر یا ترکان و ترکمانان نیز ضمن فخرفروشی و برتری جویی نسبت به اربابان حرف دیگر، سایر پیشه ها و مشاغل به ویژه شغل نویسندگی و منشی گری را پست دانسته و مورد توهین و تمسخر قرار می دادند.
آنان خود به ندرت دست به قلم برده و کتابی نوشته انددر طول تاریخ ایران از میان اهل شمشیر سلاطین و امیران مقتدری بوجود آمده و از میان اهل قلم رجال و وزیران برجسته ای چون خواجه نظام الملک(دوره ی سلاجقه) رشیدالدین فضل اله(دوره ی مغول) امیر علیشیر نوایی(دوره ی تیموری) میرزا عیسی و میرزا ابوالقاسم قائم مقام(دوره ی قاجار) و دیگران ظهور نمودند.
حسین پژمان بختیاری محصول مشترک و میوه ی پیوندی این دو عنصر ناسازگار تاریخ ایران می باشد، البته به شرطی که بتوانیم خاندان مادری وی را از اهل قلم و خاندان پدری وی را از اهل شمشیر بشمار آوریم. مادر وی بانو عالم تاج قائم مقامی مشهور به ژاله که دارای نبوغ سرشار ادبی بوده است از خاندان قائم مقام فراهانی می باشد.
خاندان قائم مقام به مدت چندین نسل به پیشه ی منشی گری و دیوانی اشتغال داشته و بزرگانی چون میرزا عیسی قائم مقام معروف به میرزای بزرگ، وزیر شاهزاده ی روشنفکر قاجار عباس میرزا و میرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانی وزیر محمد شاه را به ایران تحویل داده اند
که هر کدام از این دو علاوه بر سیاست پیشگی، رسائل و حتی اشعاری از خود به یادگار گذاشته اند. بنابراین روشن است که خاندان قائم مقام از اهل قلم بوده و لذا در این نکته شکی نیست که نسبت مادری پژمان به صاحبان قلم و اندیشه برمی گردد.
اما سخن بر سر این است که آیانسبت پدری پژمان فقط به اهل شمشیر می رسد و یا اینکه اجداد پدری او که برخلاف دیگر صاحبان شمشیر نه ترک و ترکمن بلکه آریایی ها ی اصیلی بودند که علاوه بر شغل نظامی و حرفه ی جنگ آوری، اهل فرهنگ و ادب و به طور کلی اهل قلم نیز بوده اند.
نگاهی کوتاه و گذرا به تاریخ قوم بختیاری این نکته را آشکار می سازد که بختیاری ها در جنگ ها و فتوحات زیادی ایفای نقش نموده و هنر سلحشوری و نبوغ جنگ آوری خود را به نمایش گذاشته اند. فتح قندهار، فتح اصفهان، فتح تهران و اعاده ی مشروطیت نمونه هایی است که برای خواننده ی تاریخ بختیاری روشن و مبرهن می سازد که بختیاری ها از صاحبان شمشیر می باشند و در این پیشه ید طولا و مهارت به سزا داشته اند.
اکنون این سخن پیش می آید که اگر خاندان قائم مقام از اهل قلم و خاندان بختیاری از اهل شمشیر باشند، پس نبوغ و استعداد ادبی پژمان می بایست ریشه در خاندان مادری وی داشته باشد. این سخنی است که بارها به کرات شنیده شده است
و قصد نویسنده ی این سطور از اطاله ی کلام این است که در اینجا به آن پاسخ دهم. هر خواننده ی منصفی پس از نگاهی کوتاه و گذرا به منابع و کتب تاریخی قوم بختیاری این نکته را درمی یابد که عده ی زیادی از رجال سیاسی و نظامی بختیاری- اشخاصی که علی القاعده جزء اهل شمشیر می باشند- خود قلم به دست گرفته و خاطرات و یادداشت هایی از خود به جا گذاشته اند. حسینقلی خان ایلخانی بختیاری، خسروخان سردارظفر و اسکندرخان عکاشه از این جمله اند.
حتی عمه زاده ی پژمان و قیم او پس از درگذشت پدرش یعنی علیقلی خان سردار اسعد- فاتح تهران- اهل قلم و فرهنگ بوده و کتابهای زیادی چه به دست و چه به تشویق وی نوشته شده و یا به زبان فارسی ترجمه گردیده است. همچنین جعفرقلی خان سرداراسعد پسر علیقلی خان و دومین قیم شاعر نیز خاطراتی از خود به یادگار گذاشته است.
این در حالی است که همه ی نویسندگان و مورخین فوق الذکر از جنگاوران و نوابغ نظامی عصر خویش بوده و به اصطلاح از صاحبان شمشیر بوده اند.رجال و خوانین بختیاری علاوه بر علاقه به امر تاریخ نویسی، به شعر و ادب نیز علاقه و اشتیاق زیادی داشته اند.
این نکته را ما می توانیم از مطالعه ی منابع تاریخی چه داخلی و چه خارجی دریابیم. هر دو دسته منابع اذعان دارند که بختیاری ها علاقه و اشتیاق وافری به شعر و شاعری به ویژه اشعار فردوسی، نظامی، حافظ و غیره دارند.
سر هنری لایارد انگلیسی که در دوره ی محمدشاه قاجار به میان بختیاری ها آمده و مدتی را در کنار محمدتقی خان چهارلنگ بسر برده است در جای جای سفرنامه ی خود از عشق و علاقه ی بختیاری ها به شعر و مجالس شعرخوانی آنها سخن می گوید.
او مراسم شعرخوانی و یا خمسه (نظامی) خوانی بختیاری هارا با دقت و تفسیر تمام بیان می کند. ایزابلا بیشوپ بانوی اسکاتلندی الاصلی که در نیمه ی دوم سلطنت ناصرالدین شاه از سرزمین بختیاری دیدن نمود، سخن از مجالس و مراسم خواندن اشعار فردوسی، حافظ و دیگران می گوید.
منابع داخلی همچون تاریخ ایل بختیاری، خاطرات سردارظفر، جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری و سفر به دیار بختیاری نیز از علاقه ی شدید بختیاری ها به شعر و ادب به ویژه اشتیاق آنها به شاهنامه خوانی و یا بیت سرایی برای حماسه ها و جنگ ها حکایت دارد.
البته این نکته روشن و آشکار است که بختیاری ها بیشتر از ادبیات بزمی به ادبیات رزمی توجه نشان داده اند و ادبیات غیر رزمی در میان آنان از رنگ و جلای کمتری برخوردار است. این بدان خاطر بوده است که مسئله ی جنگ و دفاع از سرزمین و ناموس خویش در نزد آنان امر مقدس و قابل ستایشی بوده است.
آنان در روز نبرد با دشمن با سرودن اشعار حماسی به ویژه اشعار شاهنامه ی فردوسی، همرزمان خود را به دفاع از سرزمین خویش تشویق و تحریکمی نمودند و پس از اینکه جنگ خاتمه می یافت نیز بیت سرایان و شاعران محلی را تشویق می کردند تا ابیات و اشعار حماسی برای آن جنگ ها ساخته و پرداخته نمایند.
اشعار جنگ های بختیاری چون کلنگ چین، منار، دیرآب، سفید دشت و وقایعی چون قتل ناجوانمردانه ی علیداد خدر سرخ، نامدارخان منجزی و عزیزاله خان نوروزی با وجود گذشت سالیان سال از وقوع آنها همچنان در افواه و در میان عوام و خواص بختیاری رایج است.
این بدان خاطر است که این ابیات و اشعار به صورت شفاهی و سینه به سینه ضبط و ثبت گردیده و به نسل حاضر رسیده است. تکرار و تداوم این بیت سرایی های حماسی باعث آن گردید تا به نسل حاضر رسیده است.
تکرار و تداوم این بیت سرایی های حماسی باعث آن گردید تا رفته رفته از حالت ابتدایی و غیر حرفه ای خارج شده و با گذشت زمان شاعران و ادیبان بزرگی در میان قوم بختیاری پرورش یابد.اما ادبیات منظوم در میان ایل بختیاری تنها به اشعار و ابیات حماسی و رزمی خاتمه نیافت
بلکه خیلی زود ادیبان و شاعران بزرگی به منصه ی ظهور رسیدند که علاقه و توجه زیادی به موضوعات غیر رزمی از خود نشان دادند. شگفت اینکه اولین نسل از این نوع شاعران از میان اهل شمشیر برخاسته اند. نمونه ی آن حسینقلی خان بختیاری متخلص به «سیاره» است
که خود ایلخانی کل بختیاری از جانب ناصرالدین شاه بوده است. بتدریج بعضی از پسران حسینقلی خان چون یوسف خان امیرمجاهد و علیقلی خان سردار اسعد و همچنین اسکنرخان عکاشه و پسران اسفندیارخان سردار اسعد اول به نام های محمدجوادخان
سردار اقبال، ناصرقلی خان منتظم الملک و عبدالکریم خان سالارارفع متخلص به آشفته در شعر و ادبیات به ویژه ادبیات بزمی از خود توانایی و نبوغ بسیاری به ظهور رسانیدند. به عنوان مثال اشعار و دوبیتی های عاشقانه ی اسکندر خان عکاشه مشهور می باشد.
می توان اشخاص فوق الذکر را تحت عنوان و اصطلاح«خان- شاعر» معرفی نمود زیرا که اغلب آنها از صاحبان شمشیر بوده و چه در سرزمین بختیاری و چه در دیگر مناطق ایران از یک سو امارت و حکومت داشته اند و از سوی دیگر به شعر و ادب نیز علاقه داشته و توانایی و استعداد خود را در این وادی سنجیده اند.
علاوه بر طیف«خان- شاعر»های بختیاری می بایست از گروه دیگری ازشاعران بختیاری یاد کرد که برعکس گروه اول با حکومت و نظامی گری بیگانه بوده و تنها موضوع و تخصص مورد علاقه ی آنها شعر و ادبیات بوده است.
شاعران بزرگ و برجسته ای نظیر ملاقلعه سردی، حسین پژمان بختیاری، داراب افسر بختیاری، ملا لطفعلی آرپناهی مشهور به میرزای بختیاری، جمشید امیر بختیاری (پسر یوسف خان امیر مجاهد)، عبدالحسین احمدی و دیگران از این جمله اند.
آنان هرگز سودای حکومت و ریاست نداشته و دل به شمشیر نبسته بودند.نتیجه ی سخن اینکه اگرچه پژمان بختیاری بخشی از نبوغ و استعداد ادبی خود را از خاندان مادری و به ویژه مادر شاعره، عالمه و فاضله اش ژاله به ارث برده است
اما شایسته و بایسته نیست که در این مورد دچار مطلق نگری شده و نقش و تأثیر فرهنگ و ادبیات ایل بختیاری را بر روی او بطور کلی انکار نماییم یا حتی از این هم فراتر رفته و همچنان که بعضی ها می گویند، بگوییم ایل بختیاری از نظر فرهنگی، ادبی و هنری حرفی برای گفتن نداشته است.
در آن صورت است که با الیزابت مکبن روز بانوی پزشک انگلیسی که به هنگام فتح تهران توسط بختیاری ها، مدتی را در چهارمحال و بختیاری گذرانید هم نوا گردیده که بیهوده می گوید: من هرگز نشنیدم که یک فرد بختیاری خالق یک قطعه ی هنری یا ادبی باشد
و در حقیقت فرهنگ و ادبیات آنها ضعیف است به طوری که تاکنون چیزی از آنها بر روی کاغذ نیامده است. به گمان من هرگز در میان آنان یک داستان نویس یا یک شاعر پا به عرصه ی وجود ننهاده است و ادبیات فارسی در بین آنان چندان رواج ندارد. در پاسخ به این پرسش که چرا از آثار شعرای معروف ایرانی چون فردوسی، حافظ و سعدی استفاده نمی کنند، می گویند: داستان هایی که این شعرا به نظم در آورده اند عاری از حقیقت است و لذا ارزش خواندن را ندارد
دیدگاهتان را بنویسید