ویلیام داگلاس :«ویلیام.او.داگلاس» قاضی مشهوردیوان عالی آمریکا در۱۶اکتبر ۱۸۹۸درشمال غربی«مین سوتا» درخانواده ای تهیدست بدنیا آمد. اودرسال۱۹۰۴ در۶ سالگی پدرخودرا از دست داد و درکودکی به بیماری فلج اطفال مبتلاشد و زندگی خردسالی وی توام با رنج و عذاب آغازگردید. بیماری وی باعث گردید تا خانواده اش به واشنگتن نقل مکان کنند. مادر ویلیام سرپرستی وی و فرزندانش را برعهده گرفت.
ویلیام تصمیم گرفت درمقابل بیماری فلج که وجود او را فراگرفته بود تسلیم نشده و با آن به مبارزه برخیزد ولذا با تلاش و سخت کوشی شروع به ورزش، کوهنوردی و راهپیمایی نموده تا اینکه موفق گردید براین بیماری پیروز گردد. اوسرانجام وارد دانشگاه کمبریج گردید. در رشته ی حقوق ازاین دانشگاه فارغ التحصیل گردید و دردیوان عالی کشورآمریکا مشغول کار گردید وبه مناصب بالایی دست یافت.
این قاضی آمریکایی علاوه بر مشاغل قضاوت و مدیریت، به کار نویسندگی نیز پرداخت و کتاب هایی را به رشته ی تحریر درآورد که ازجمله ی آنها کتاب«سرزمین شگفت انگیز ومردمانی دوست داشتنی» وکتاب«مردان و کوهستان می باشد.» کتاب سرزمین های شگفت انگیز ومردمی مهربان و دوست داشتنی درباره ی خاطرات دوبار مسافرت اوبه خاور میانه طی سال های ۱۹۴۹م و۱۹۵۰م می باشد. داگلاس درسفرهای خود به خاورمیانه بیشتروقت خود را درایران بین ایلات و عشایر این کشور گذرانده و مدت خیلی کمتری را دریونان و سوریه، لبنان، عراق و قبرس گذراند.
او می نویسد:«علت اینکه گزارشات ما درمورد ایران پرمایه تراز مناطق دیگر شده است بیشتر معلول مساعدت ها و کمکهای علی رزم آرا بوده است اواغلب با روستاییان این مناطق تا پاسی از شب به صحبت نشسته، درکلبه های گلی ویا چادرهای ایلیاتی آنها خوابیده وبا آنها سر یک سفره غذا خورده است.
داگلاس درسراسر کتاب خود به تبلیغ برضد مرام کمونیستی ودولت شوروی پرداخته ودر عوض سعی می کند که چهره ی موجهی از غرب و به ویژه آمریکا به تصویر بکشد. اوبا آغاز دوران جنگ سرد میان دو اردوگاه غرب و شرق، به خاورمیانه مسافرت کرده است و لذا درکتاب خود به جنگ سرد برضد دولت شوروی پرداخته است.
هدف این قاضی آمریکایی از مسافرت به میان مردم خاورمیانه سنجش ومقایسه ی افکارعمومی درباره ی آمریکا و شوروی بوده است. او مکرراً از انقلابات کمونیستی نام برده و مردم را ازآنها می ترساند. داگلاس درسرزمین شگفت انگیز و مردم دوست داشتنی به ترتیب از یونان، قبرس، ارمنستان، آذربایجان، کردستان، لرستان، چهارمحال وبختیاری وفارس دیدار کرده ودرباره ی مردمان این مناطق مطالبی می نویسد.
پس از آن به توضیح درمورد جهان عرب می پردازد ویلیام داگلاس به هنگام حضور درشلمزاربا مرتضی قلی خان صمصام پسرنجفقلی خان صمصام السلطنه، فرماندار چهارمحال و بختیاری دیدارنمود.

به گفته ی خودش او یکبار درسال ۱۹۴۹م وباردیگر درسال ۱۹۵۰م ازشلمزار دیدن کرده و هردوبار مرتضی قلی خان ازوی پذیرایی کرده بود. داگلاس بیشتر توضیحات کتاب خود درباره ی چهارمحال وبختیاری را به منطقه ی شلمزار و به شخص مرتضی قلی خان صمصام السلطنه و صفات و خصوصیات وی اختصاص داده است. ازچهره، قیافه وصفات جسمی او گرفته تاصفات روحی، اخلاق وکردار مرتضی قلی خان، همه راتوصیف کرده است.
حتی درباره ی انواع لباس های وی، زنان دایمی وغیردایمی وپسران وی مطالبی آورده است. اوبه بررسی موقعیت جغرافیایی وآب وهوایی شلمزار، مقر وسکونت گاه مرتضی قلی خان نیز پرداخته واز قنات ها وسایر مسائل آن سخن می گوید. چندصفحه ای را نیزبه ذکر خاطرات مرتضی قلی خان از جریان مشروطیت و فتح تهران توسط بختیاری ها اختصاص می دهد.
سپس از دهکده ی اورگون در۲۵ مایلی جنوب غربی شلمزار دیدن کرده و به ذکرخصوصیات آن می پردازد وسپس آداب ورسوم بختیاری ها به ویژه حل وفصل یک قتل را تشریح می کند.
داگلاس که یک آمریکایی صددرصد کمونیسم بوده وبرای پی بردن به افکارعمومی خاورمیانه به ویژه ایرانبه نفع یا به ضرر روسیه ی شوروی به این منطقه سفر کرده بود می نویسد که مرتضی قلی خان دستور داده که بختیاری ها قبرش را در کنار قبر پدرش حفر کرده وسنگ قبرش را هم آماده کرده وتاریخ تولدش را نوشته اما تاریخ مرگش را خالی گذاشته تا روسها بنویسند. وقتی که داگلاس ازوی می پرسد چرا روس ها؟ صمصام می گوید:«بالاخره روزی فراخواهد رسید که کمونیست های روسیه مثل سیل خروشان به این مملکت سرازیر شوند وهرچه سرراهشان باشد با خود ببرند.
آنها به من وامثال من رحم نخواهند کرد. آنها مرا تیرباران خواهند نمود، چون من درحقیقت سمبل تمام کسانی هستم که روس ها از آنها متنفر هستند.» اوسپس مشتهای خود را گره کرده وبا قاطعیت زایدالوصفی گفت:«ولی من همین جا درکنار مردم خود تاآخرین نفس ایستادگی خواهم کرد وبا افتخارخواهم مرد داگلاس سپس درفصلی دیگر از کتابش به ذکر دامداری و دامپروری، شیوه ی زندگی، کوچ نشینی، کشاورزی و مسایل دیگر بختیاری ها می پردازد
واز محرومیت و فقدان امکاناتی چون پزشک، مدرسه، جاده وغیره یاد می کند. نویسنده درفصلی دیگر از کتابش به مهمان نوازی و میهمان دوستی بختیاری هامی پردازد و از صمیمیت و گرمی آنها درپذیرایی واستقبال از خود یادمی کند.
او می نویسد«البته من درآمریکا واروپا و آسیا درمهمانی های زیادی شرکت کرده بودم ومیزبان های مهربان وتحصیل کرده ی خون گرم و مهمان نواز زیادی دیده بودم که همه ی آنها برای من احترام زیادی قائل می شدند ومرا به اصطلاح معروف خوب تحویل می گرفتند ولی آن صفا وآن اخلاص وآن صمیمیت که درمهمان نوازی آن بزچران محروم کوه کلار حس کردم چیز دیگری بود
که نمی توان با قلم به رشته ی تحریر درآورده ویا با سرهم کردن کلمات و لغات آن را مجسم نمود. آن بزچران نه تنها مسکن وتمام هستی خود را دراختیار من گذاشت، بلکه آنچه را که درقدرت و استطاعت داشت برای من فراهم کرد تا من کاملاً استراحت کنم.
هنوز این گفته ی اورا از یاد نبرده ام که باصدایی که درگوش من فرح بخش تر از هرآهنگ موسیقی بود گفت: چادر من خیلی فقیرانه و کثیف است ولی شما می توانید روی تخم چشم من بنشینید.» ویلیام داگلاس سپس وارد منطقه ی قشقایی ها شده وبا آنها دیدار کرد
دیدگاهتان را بنویسید