زندگی، اقدامات و مناصب حسینقلی خان بختیاری و نحوه قتل او :
حسینقلی خان بختیاری فرزند جعفرقلی خان دورکی و بی بی شاه پسند دختر علی صالح آل جمالی در سال ۱۲۳۷ هـ ق متولد گردید. پدرش جعفرقلی خان در سال ۱۲۵۲ هـ ق هنگامی که حسینقلی پانزده ساله بود در جنگ منار توسط همنامش جعفرقلی خان بهداروند به قتل رسید. لذا او و برادرانش تحت سرپرستی عمویشان کلبعلی خان قرار گرفتند.
اما مدت زمان زیادی نگذشت که میان آنها و عمویشان اختلاف حسینقلی خان بختیاری- فرمانروا و رهبر بختیاری ها درقرن ۱۹ایجاد شد. حسینقلی خان با سیاست و دوراندیشی خود را به منوچهرخان معتمدالدوله ی ارمنی حاکم اصفهان نزدیک نموده و توانست د رسال ۱۲۶۲ هـ ق در سن ۲۵ سالگی حکومت منطقه ی بختیاری را به اسم یکی از عموهای پیرش به نام مهدیقلی خان گرفته ولی خود عملاً اداره ی امور بختیاری را بر عهده بگیرد.
او سپس به منازعه با کلبعلی خان برخاسته و او را شکست دا د. با پیروزی بر عمو راه برای او هموار گردیده و از آن پس پله های ترقی موفقیت رایکی پس از دیگری طی نمود. مدتی بعد طایفه ی چهارلنگ را تحت انقیاد خود درآورده و سرانجام با دستگیری موسی خان بابادی و تحویل او به دولت قاجاربرطایفه ی بابادی استیلا پیدا نمود.
سرکوبی شورشیان ومخالفان دولت مرکزی، ایجاد امنیت و ثبات در منطقه ی بختیاری، شرکت در جنگ ایران و انگلیس به حمایت از دولت قاجار در سال ۱۲۷۳ هـ ق و خیلی اقدامات و خدمات دیگر وی باعث ترقی جایگاه و افزایش محبوبیتش نزد دولت قاجار گردید.
لذا در ربیع الثانی ۱۲۷۹ هـ ق از طرف آن دولت لقب ناظم بختیاری را دریافت نمود و سپس پنج سال بعد در شعبان ۱۲۸۴ هـ ق فرمان ایلخانی کل بختیاری از جانب ناصرالدین شاه قاجار برای وی صادر گردید. حسینقلی خان از آن پس به مدت پانزده سال در اوج نفوذ و اقتدار بود
تا اینکه در سال ۱۲۹۹ هـ ق از طرف ظل السلطان حاکم اصفهان و ایالات جنوبی ایران به اصفهان احضار گردیده و در ۲۷ رجب همان سال در آنجا به قتل رسید.
اسرار قتل حسینقلی خان ایلخانی بختیاری:
امــروز تخت سلـطنت تـاج قاجـاریه به یک مویی بستـه و آن مـو
در دست تو و یک قیچی بسیار تندی حسینقلی خان گرفته
می خواهد این مو را قطع کند، تو که تقریباً همه کاره هستی چه
خیال داری و صلاح دولت چیست؟
ناصرالدین شاه خطاب به پسرش ظل السلطان
آقــازاذه ی جـوان من به قربانت بروم مـی بینم که در کوچه ی
پیچاپیچ شیر و ببر و پلنگ حسینقلی خان که نادر این عهد است
به مثـل شــاه طهمـاسب صفویـه بیچـاره افتاده ای تا کی خودت
و خانواده ی قاجار را تمام کنی.
فرهاد میرزا معتمد الدوله خطاب به مسعود میرزا ظل السلطان
یکی از حوادث مهم تاریخ ایران و بختیاری واقعه ی قتل حسینقلی خان ایلخان بختیاری در تاریخ ۲۷ رجب ۱۲۹۹ هجری قمری به دستور ناصرالدین شاه و به دست پسرش مسعود میرزا ظل السلطان می باشد. این واقعه تأثیرات مهمی هم بر تاریخ ایران و هم بر تاریخ بختیاری از خود به جا گذاشت.
در تاریخ ایران این قتل چنان اهمیت داشت که باعث ریشه دواندن کینه و دشمنی میان بازماندگان ایلخانی وسلسله ی قاجاریه گردیده تاجایی که عده ای ازنویسندگان ومورخین- صحیح یا نا صحیح – فتح تهران توسط بختیاری ها و مخالفت با سلطنت استبدادی قاجار را به نوعی انتقام گیری خون حسینقلی خان ایلخانی از قاجارها دانسته اند.
از سوی دیگر قتل ایلخانی در تاریخ بختیاری نیز نتایج و عواقب بسیاری داشت. این واقعه باعث گردید تا امنیت و آرامشی که ایلخانی در بختیاری و خوزستان ایجاد کرده بود خاتمه یافته و جای خود را به ناامنی، آشوب و جنگ قدرت میان پسران ایلخانی مقتول و برادران وی بدهد.
تا کنون درباره ی ماجرای قتل حسینقلی خان بختیاری مطالبی به صورت پراکنده و جسته و گریخته در کتاب ها نوشته شده است. اما تا این زمان هیچگونه پژوهش مجزا و مستقلی درباره ی این واقعه به روش علمی صورت نگرفته است.
این نوشتار کوششی در جهت روشن کردن علل و انگیزه های قتل وی می باشدکه تقدیم طالبان حقیقت می گردد نگاهی به اسناد، منابع و نوشته هایی که درباره ی قتل ایلخانی وجود دارد برای ما روشن و مبرهن می سازد که علل، عوامل و انگیزه های گوناگونی در جریان این شخصیت برجسته توسط حکومت قاجار دخالت داشته اند و نمی توان پذیرفت که تنها یک عامل و ییک انگیزه باعث قتل ایلخانی بختیاری گردیده است.
مهمترین عوامل و علل شناخته شده ی قتل حسینقلی خان بختیاری عبارتند از:
الف: تحریکات خصمانه ی فرهاد میرزا معتمدالدوله
ب: روابط دوستانه با دولت و اتباع انگلیس
پ: کسب ثروت و قدرت فراوان
ت: روابط دوستانه با مقامات دولت قاجار
ث: تحریکات برادران و برادرزادگان
تحریکات خصمانه ی فرهادمیرزا معتمدالدوله:
درباره ی قتل حسینقلی خان بختیاری حرف وحدیث فراوان است. بدون شک یکی از مهمترین عواملی که باعث قتل حسینقلی خان بختیاری گردید، تحریکات و توطئه های دائمی معتمدالدوله برضد وی بوده است. شاهزاده فرهادمیرزا معتمدالدوله ی فرمانفر پسرعباس میرزای قاجار، برادرکوچکتر محمدشاه و عموی ناصرالدین شاه، یکی از معدود رجال وشاهزادگان قاجار است
که ضمن حضور داشتن دردنیای سیاست وحکومت، اهل علم وادب نیز بوده وآثار ونوشته هایی ازجمله کتاب«جام جم» از وی به جا مانده است. معتمد الدوله درسال۱۲۹۳هـ.ق پس ازعزل معتمدالملک درکهنسالی حاکم فارس گردید
معتمدالدوله دشمنی شدیدی با حسینقلی خان ایلخانی بختیاری داشته واغلب منابع، اسناد ونوشته ها ازاین دشمنی خبرمی دهند. علت دقیق اختلاف و دشمنی معتمدالدوله وایلخانی با یکدیگر روشن نیست. شاید ریشه ی این خصومت در رقابت وجنگ قدرت میان معتمدالدوله وظل السلطان باشد وحاکم فارس خواسته است ایلخانی بختیاری را که بازوی توانمند وهمچنین متحد قدرتمند حاکم اصفهان به حساب می آمد تضعیف ساخته ویا از بین ببرد. نکته ی روشن این است که اختلاف معتمدالدوله وایلخانی حول محور میائل زیر بوده است
الف) پناه دادن ایلخانی بختیاری به محمد حسین خان بویراحمدی
ب) پناه دادن ایلخانی به بزرگان قشقایی
پ) درگیری وقتل وغارت مکرر بختیاری ها وقشقایی ه
مسئله ی مالکیت ومالیات فلارد:
فرار محمدحسین خان پسرخداکرم خان بویراحمدی به منطقه ی بختیاری وپناه دادن ایلخانی به اویکی ازمسائلی بود که میان ایلخانی بختیاری و معتمدالدوله حاکم فارس را شکرآب نمود. درسال ۱۲۹۴هـ.ق احتشام الدوله پسر معتمدالدوله با سوارنظام فارس و نیروی قشقایی به کهکیلویه وبویراحمد هجوم آورد.
محمدحسین خان همراه با عده ای فرارنموده و به جانکی بختیاری نزد ایلخانی پناهنده گردید. نظامیان احتشام الدوله وقشقایی ها درتعقیب او وارد منطقه ی بختیاری شدند ودر فلارد خرابی زیادی به بار آوردند. ایلخانی ضمن اینکه تخریب فلارد را به تهران گزارش نموده واز معتمدالدوله به دولت شکایت کرد، ازاسترداد محمدحسین خان به حاکم فارس اجتناب ورزید. اصرارهای پی درپی معتمدالدوله برای بازگرداندن محمد حسین خان بی نتیجه ماند. لذا او درربیع الاول۱۲۹۵هـ.ق موضوع را به شاه چنین گزارش نمود:
«درباب محمدحسین خان بویراحمدی مکرر تفصیل را به عرض پیشگاه حضورآفتاب ظهور مبارک رسانیده که باوجود صغرسن چهار برادر بی گناه خود را دروسط مملکت کشته وپدرپیر خودش را محبوس ساخته وحالا به اطمینان حسینقلی خان ایلخانی بدون وحشت وبا کمال آزادی در پناه او می رود ومطلقاً اندیشه از مواخذه اولیای دولت قاهره ندارد.» معتمدالدوله در ادامه به شاه گوشزد می نماید که دیگر ایلات جنوب نیز منتظرند چنانچه درباره ی وی اغماض صورت گیرد آنها نیز فتنه واغتشاش خود را آغاز نمایند
ناصرالدین شاه برای حل این مسئله خود شخصاً اقدام نمود. او طی نامه ها و تلگراف هایی که به ایلخانی بختیاری ارسال نمود از وی خواست که حتماً خان مذکور را به نزد معتمدالدوله بازگرداند. اما ایلخانی بختیاری به دلیل مخالف بودن استرداد پناهنده با آداب ورسوم ایلیاتی، ازبازگرداندن محمدحسین خان به نزدحاکم فارس عذرخواست.
بااین وجود معتمدالدوله دست بردارنبوده و همچنان اصرار بر استرداد خان بویر احمدی را ادامه داد. اوحتی ازاین نیز فراتر رفته وایلخانی را متهم نمود که خداکرم خان بویراحمدی وپسرش محمدحسین خان رابرضد وی تحریک کرده است. به گفته ی سردارظفر برسر این مسئله فرهادمیرزا معتمدالدوله با ایلخانی بختیاری بد شده وبارها به ناصرالدین شاه شکایت نموده وحتی وانمود کرد که حسینقلی خان هوای شاهی درسر دارد.
بااین وجود معتمدالدوله دست بردارنبوده و همچنان اصرار بر استرداد خان بویر احمدی را ادامه داد. اوحتی ازاین نیز فراتر رفته وایلخانی را متهم نمود که خداکرم خان بویراحمدی وپسرش محمدحسین خان رابرضد وی تحریک کرده است. به گفته ی سردارظفر برسر این مسئله فرهادمیرزا معتمدالدوله با ایلخانی بختیاری بد شده وبارها به ناصرالدین شاه شکایت نموده وحتی وانمود کرد که حسینقلی خان هوای شاهی درسر دارد.
اما درمقابل این اتهامات معتمدالدوله، ظل السلطان از ایلخانی حمایت به عمل می آورد. این مسئله سرانجام درسال۱۲۹۵هـ.ق مطابق نوشته ی ایلخانی در کتابچه ی خاطرات ده سال آخر زندگی اش این گونه حل شد:
«…حسن خان تفنگدار شاهی با حکم آمد که من محمدحسین خان بویراحمدی را با اطمینان بدهم بفرستم طهران یا به زور او را بگیرم. من هم قرآن مهرکردم جهت محمدحسین خان بویراحمدی فرستادم اوهم سوار شد رفت طهران…» اما معتمدالدوله دست بردار نبود وتلاش کرد تا خداکرم خان پدر محمدحسین خان را که او نیز از ظلم و بیداد معتمدالدوله به منطقه ی بختیاری پناه آورده بود بازگرداند.
درسال ۱۲۹۵هـ.ق مأمور معتمدالدوله برای استرداد خداکرم خان نزد ایلخانی آمد. اما ایلخانی که پی برد خان بویراحمدی تمایلی برای رفتن به شیراز ندارد، اورا نیز چون پسرش به تهران فرستاد. شاه اگرچه نسبت به آن دو عنایت والتفات نشان داد ولی آنها را به شیراز فرستاد.
سرانجام احتشام الدوله پسر معتمدالدوله، محمدحسین خان راظاهراً با اجازه ی پدرش شب هنگام خفه نموده واعلام کرد که اسب او را به زمین زد وکشت اما مطابق نوشته ی ایلخانی در کتابچه ی خاطرات:«… برهمه کس معلوم شد او را احتشام الدوله کشت
مسئله ی دیگری که اختلاف میان ایلخانی بختیاری و معتمدالدوله را بیشتر دامن زد فرار بزرگ قشقایی به خاک بختیاری وپناه آوردنشان به نزد ایلخانی بود. درسال ۱۲۹۵هـ.ق نجفقلی خان کشکولی، حاج باباخان دره شوری وجعفرقلی بک فارسیمدان با دوازده هزار خانوار قشقایی از ترس ظلم داراب خان قشقایی حاکم انتصابی و مورد حمایت معتمدالدوله، به خاک بختیاری فرار کردند.
از میان آنها طایفه ی دره شوری روابط دوستانه با ایلخانی داشته واز اواطاعت می کردند. سردارظفر می نویسد:«حاج باباخان رییس آنها(دره شوری ها) از فداییان پدرم بود و همه ساله (نزد ایلخانی) می آمد.»
حسینقلی خان ایلخانی قشقایی ها را پناه داده وآنها را ازمیزدج تا دهکرد اسکان داد. سپس کدخدایانشان را به تهران فرستاده ودستور کار را به آنها داد که درآنجا چه بکنند. آنان درطویله ی ناصر
جریان قتل ایلخانی بختیاری:
حسینقلی خان بختیاری هر ساله پس از اینکه در بهار همراه با ایل از خوزستان به چهار محال وبختیاری می آمد، پس از مدتی توقف در میان ایل برای استراحت و جمع آوری مالیات، به اصفهان رفته و ضمن دیدار با شاهزاده ظل السلطان مالیات ایل بختیاری را نیز به وی می پرداخت.
اما در بهار سال ۱۲۹۹هـ ق،شاهزاده بر خلاف هر سال در ملاقات با ایلخانی عجله و اصرار بسیار داشته و هر روز اسفندیار خان پسر بزرگ وی می پرسید که«ایلخانی دیر آمد در باب عربستان سئوال و جواب بکنم» بستگان ایلخانی نیز خوشحال شده بودند زیرا که تصور می کردند شاهزاده می خواهد کلیه امور خوزستان را به ایلخانی واگذار نماید.
ایلخانی درابتدا برای رفتن به اصفهان با دو برادر خویش مشورت کرد اما برادرانش که به بی مهری دولت قاجار نسبت به وی پی برده بودند او را از این سفرمنع کرده و بر حذر داشتند. رضا قلی خان به برادر گفت:«مرا رأی این است که به اصفهان نروید و پا درد را که ما همه ارث می بریم بهانه کرده در بختیاری مانده پسرها را بفرستید.
»امامقلی خان نیزگفت:«آقا حسین ازمن بشنو قاجاریه صفت وراستی ندارد و شنیده ام که شمارا در دربار ودولت خیلی بد نام کرده اند. بیا جناب عالی و بنده و آقا رضا قلی خان برویم در عتبات عالیات مجاور شویم» اما ایلخانی که از برادران و برادرزادگان مکدر بود به نصایح آنها اعتناعی نکرد و روانه اصفهان شد.
او در رجب ۱۲۹۹هـ.ق به حضور ظل السلطان رسید. پس ازاینکه شاهزاده ایلخانی را ملاقات کرد، ابتدا به صورت ظاهری او را احترام نموده و چنان وانمود کرد که بین او و ایلخانی صمیمیت وجود دارد. مثلاً همانند سابق در میدان نقش جهان در حالی که سوار بر اسب بود دست بر شانه ی ایلخانی که پیاده بود گذاشته و آهسته حرکت می کرد. اما سرانجام شاهزاده از ظاهر سازی و تزویر خسته شده و آن روی سکه را نشان داد.
ظل السلطان در روز آخر زندگی ایلخانی، او را به تماشای ارتش منظم و تا بن دندان مسلح خود دعوت کرد و ضمن بازدید، نظر ایلخانی را درباره ی سپاه خود جویا شد اما ایلخانی با جرأت و جسارت تمام به تعریف و توصیف سوار بختیاری پرداخت، به حدی که این برخورد او حضار را به وحشت انداخت. شاهزاده از شخص ایلخانی و اینکه او نیروهای خود را بهتر از نیروهای وی دانسته بود به خشم آمده و میان آنها بگو مگو بوجود آمد.
میـرزا تقی دانش(مستشار اعظم) که روز قتـل ایلخـانی و دستگیری پسرانش در آنجا حضور داشت می نویسد:«شهزاده بر لب حوض که در میان باغ بود بر صندلی نشسته و حسینقلی خان ایلخانی بختیاری با رضاقلی خان کلهر سرتیپ در جلو ایستاده تفنگی بر دست داشت به شهزاده تقدیم کرد.
ظل السلطان بی آنکه به آن تقدیم نظری به لطف اندازد، آن را به رضاقلی خان بخشید و ایلخانی را گفت به اتاق تلگراف رود که اعلی حضرت را با شما فرمایش حضوری است. ایلخانی از خیابان باغ به طرف اتاق و من به طرف خیابان مواجه آن… می گفتند صبح شهرزاده از اندرون با اضطراب بیرون آمده پای کوبان و شتابان که بشتابید!
دکتر بیاورید که ایلخانی حالش در هم شده! در حالی که همان گاه حسب الامر برای تلگراف حضوری به اتاق رفت کارش را ساخته بودند و هر چه آن بیچاره می گفته قهوه نمی خورم می گفتند ببایستی خوردن و کار در همان ساعت بگذشت…» اما در خصوص چگونگی به قتل رساندن ایلخانی اختلاف نظرهایی وجود دارد.
بعضی منابع از قتل وی توسط قهوه ی قجری و بعضی دیگر از خوراندن سم و یا انداختن طناب به گلوی وی سخن می گویند مکبن روزبه نقل از دختر ایلخانی می نویسد:«ظل السلطان حسینقلی خان را به عنوان اینکه به کمک وی احتیاج دارد، فوری به اصفهان احضار کرد وبا قرآن سوگند یاد کرد که او را سالم به خانه اش مراجعت خواهد داد ولی هنگامی که ایلخانی به اصفهان رفت، ظل السلطان تلگرامی به وی نشان داد که شاه فرمان قتل او را صادر کرده بود.
چون ایلخانی به این فرمان اعتراض کرد ظل السلطان دستور داد تا دژخیمان او را به طور وحشیانه ای با طناب خفه کردندهانری رنه دالمانی نیز معتقد است حسینقلی خان بختیاری که مورد بغض ظل السلطان بود از سوی وی به اصفهان اظهار شد و در حضور شاهزاده به ضرب خنجر کشته شد.
علیقلی خان سردار اسعد (دوم) پسر سوم ایلخانی که خود به هنگام قتل ایلخانی در اصفهان حضور داشت و محبوس گردید درباره ی قتل پدر می نویسد:«… در شب بیست و هفتم رجب ۱۲۹۹هـ.ق/ژوئن ۱۸۸۲م ایلخانی و اسفندیارخان و من به دعوت ظل السلطان در میدان شاه برای دیدن مشق سرباز حضور به هم رساندیم.
پس از اتمام مشق با ظل السلطان مراجعت به عمارت دولتی نمودیم. نزدیک غروب ظل السلطان به مرحوم ایلخانی گفت که شما با مشیرالملک به اتاق بروید و در باب عربستان مذاکرات بنمایید. پس از آن به اسفندیارخان و من گفت که شما هم به منزل بنان الملک بروید که با شما کار لازم دارم.
ما با بنان الملک مشغول صحبت شدیم که زنجیر بسیار بزرگی آورده ما را زنجیر نمودند و فوراً سرباز، تمام باغ را احاطه کرد. در این وقت بنان الملک برخاسته بیرون رفت. ما دانستیم که ایلخانی را نیز گرفتار نمودند. پس از آن پاهای ما را خلیلی نموده و بازوان ما را نیز بستند. در همان شب مرحوم ایلخانی را به قتل آوردند. صبح آن شب در شهر شهرت انداختند که ایلخانی سکته کرده، آنگاه نعش آن مرحوم را با کمال احترام بلند کرده و در تخت فولادی در تکیه ی میر به خاک سپردند
خسروخان سردار ظفر پسر کوچکتر ایلخانی نیز ماجرای قتل پدر و زنجیر شدن برادران خویش را در خاطرات خود اینگونه توضیح می دهد:«(ظل السلطان) گفت: ایلخانی برود منزل حبیب اله خان مشیرالملک، اسفندیارخان و حاج علیقلی خان بروند منزل میرزا رضاخان بنان الملک. این دونفر وزیر و کارپرداز او بودند. پدرم رفت منزل مشیرالملک، برادرهایم رفتند خانه ی بنان الملک. تا رسیدند زنجیر آوردند، آنها شوخی پنداشتند بعد دیدند شوخی نیست زنجیر به گردن آنها نهادند.
پدرم گفته بود علیقلی را برای چه گرفتند او که بی تقصیر بود؟ مرا برای چه می کشند؟ چرا به تهران نمی فرستند؟ گناه من چیست؟ بگویند تا بدانم برای چه کشته می شوم؟… در همان شب پدرم را خفه کردند و روز دیگر آوازه درانداختند
که ایلخانی فجئه کرده ناگهانی مرد و به غیر از حاج شیخ محمد باقر، سایر علما گواهی دادند که مرگ ایلخانی مرگ ناگهانی بوده و پیداست که این گواهی دادن از بیم ظل السلطان بوده و اندیشه نکردن از خشم خدا، باری در همان روز با نظام و موزیک عزا جسد او را در تخت پولاد تکیه ی میر به خاک سپردند
کاملاً واضح و روشن است که حسینقلی خان بختیاری سرنوشت و سرانجام خود را از مدتی قبل پیش بینی کرده و در رجب ۱۲۹۹ هـ.ق با علم و اطلاع از آینده ی تاریک خود به سوی قربانگاه حرکت کرد. مثلاً او قبلاً چه طی نامه و چه حضوری از ناصرالدین شاه خواسته بود که او را از خدمات دولتی معاف نموده تا به عتبات رفته و در آنجا به گوشه نشینی و عبادت مشغول گردد اما شاه تقاضای او را نپذیرفته و به ادامه ی خدمت تشویق کرده بود.
یا وقتی که برادرانش او را از عزیمت به اصفهان بر حذر داشتند در جوابشان گفته بود که شاه مرا بکشد بهتر است که تملق شما و پسرانتان را بکنم. همچنین وقتی که می خواست به سوی اصفهان حرکت کند به همسرش بی بی مهرافروز- مادر علیقلی خان سرداراسعد و خسروخان سردار ظفر- گفته بود:«شاید مرا به تهران بفرستند و دیگر بختیاری نیایم
اگرچه گناهی ندارم که کشتن یا در زندان افکندن سزایم باشد، ولی اگر به تهران بردند، شما بیایید و تنها دخترم زهرابگم – که ایلخانی دلبستگی زیادی به وی داشت – را بیاوریدبدین صورت مردی که طی سی سال توانست درجنوب غربی ایران بویژه در دو منطقه ی خوزستان و چهارمحال و بختیاری با زحمت بسیار و سیاست مدبرانه، نظم و امنیت ایجاد کرده و خدمات بسیاری برای دولت و سلطنت قاجار انجام دهد،
به محض اینکه قاجارها از افزایش نفوذ و قدرت وی احساس خطر کردند، همه ی زحماتش را نادیده انگاشته وپاداش خدماتش را بوسیله ی دژخیمان مرگ به وی دادند. میرزا پرویزخان بابادی منشی مخصوص ایلخانی که در شعر و ادب دستی داشت درباره ی ماده ی تاریخ قتل ایلخانی سرود:
« در هزار و سیصد هجری که یک سالش کم است
ایلخانی مرد و ما را در غم او ماتم است»
دیدگاهتان را بنویسید