کلاه در فرهنگ بختیاری:بیژن شاهمرادی:روی سنگ برخی گور های بختیاری همراه نشانه های دیگر،گه گاه پیکره کلاه نیز سنگ تراشی شده است در این سنگ نگارهای برجسته،کلاه بی لبه آئینی مردان ایلِ بختیاری که کلاه خسروی خوانده می شود، بالاتر از دیگرنگاره های رو ی سنگ گور کار شده است کلاه مردان بختیاری همان نمدِ گردِ شناخته شده ایرانی است.
جز اینکه از کلاه نمد های جاهای دیگر ایران بلند تر است و بخش بالائی کلاه بزرگتر از بخشی است که به روی سر جای می گیرد به سخن دیگر کلاه بختیاری ها از پائین به بالا گشادگی می یابد.
بدین روی کلاه بختیاری ها همانند آن کلاه های است که ماد ها در سنگ نگارهای تخت جمشید بر سر دارند. همچنین است همانند کلاه بختیاری با انچه که مردان «ساسانی«در سنگ نگاره های باز مانده از ایشان، بر سر دارند.

مردان بختیاری همواره این کلاه را بر سر دارند،تنها هنگام خواب،و گاهی نه همیشه، در آئین های سوگواری آن را از سر بر می گیرند گمان میرود این کار تنها در مرگ مردان بسیار بزرگ ایل صورت می گیرد. بدین روی مرد بختیاری کمتر بی کلاه یا سر برهنه دیده می شود.
ایشان زیر چادر،درون ساختمان،هنگام زیارت و گاهی نماز نیز کلاه خود را بر سر دارند.
هر چند تا آغاز این سده میلادی بختیاری ها درآئین های رسمی کلاه های سفید رنگی که بلند تر از کلاه های امروزی بود به سر می گذاشتند کلاهای امروزی سیاه رنگ و بیشترینه ، سیاه رنگ است .
بختیاریها کلاه خود را کم و بیش به گونه ای کج بر سر می گذارند .
نخستین نشانه ای که پیشینه فرهنگی کلاه را به ما می نماید سنگ نگاره برجسته ای است از از« آنوبانی نی» شاهِ «لولوبی» در « سرپُل » نزدیک باختران(کرمانشاه )امروزی در این سنگ نگاره ، شاه پیروزمند دشمنان شکست خورده خود را برهنه کرده،دست بسته به زیر پا افکنده است.
پیشاپیش این شکست خوردگان که در سنگ نگاره بسی خرد پیکرتر از شاه نشان داده شده اند،مردی است که همچون دیگر گرفتار شدگان برهنه و دست بسته است، جز اینکه این یکی کلاهی به نشان سردستگی و فرماندهی دیگر شکست خوردگان به سر دارد.
در همه سنگ نکاره های ایرانی هیچگاه مرد بزرگی بی کلاه و سر برهنه نشان داده نشده است . در اسطوره ها و سپس داستان های حماسی ایرانی تا دوره های دیر تر نیز،بزرگان تنها هنگام رامش، خواب و سوگ کلاه از سر بر می گیرند. چنین است پس از مرگ اسفندیار:
پیاده شد از اسب رستم چو باد به جای کُلَه خاک بر سر نهاد
یکره «امیر حسین بختیاری« در ۱۹۲۴ میلادی برگرفته از مریان سی کوپر« سفری به سرزمین دلاوران» ترجمه امیر حسین ایلخان ظفر تهران امیر کبیر ۱۳۳۴
نیز فریدون بر ایرج:
همه جامه کرده کبود و سیاه همه خاک بر سر به جای کُلاه
و سوگواری بهرام بر بهرامشاه:
چو بهرام در سوگ بهرام شاه چهل روز ننهاد بر سر کلاه
در درازنای روزگارن، کلاه در فرهنگ ایرانی، نشان چیز های بسیاری بوده است. که همه در بنیاد خود به ارج مرد در میان مردم باز می گردد.بسیاری از این باورها به گونه ای زبانزدند که تاز زمان ما نیز باقی مانده اند از ایگونه است نمونه های زیر:
«کلاه بالا گذاشتن» به معنی نپائیدن ناموس و سر بلندی زنان خانوادهف که این خود باور می رود نشانه باوری کهن تر باشد.
«کلاه را برای سرما و سرما بر سر نمی گذارند» به معنی اینکه کلاه نشانه مردی و مردانگی است.
« کلاه کسی پشم نداشتن» به معنی سبک بودن و بی ارج بودن مرد است.
«کلاه در پای» به معنی بسیار فروتن و فرو دست است.
«کلاه گرفتن» به معنی درخواست پول و گدائی است.
«کلاه افکندن و کلاه برکشیدن» به معنی کرنش در برابر دیگری و و بزرگ داشتن اوست.
« کلاه گوشه شکستن» به معنی به خود نازیدن و به خود بالیدن است.
«کج کلاه بودن یا داشتن» به معنی سروری و مهی است.
« کلاه داری » پادشاهی و سروری و بزرگی است.
«کلاه نهادن» تاج بر سر کسی نهادن است .
بدین روی ، داشتن کلاه نشانه بزرگی و بزرگداشتی است. روش به سر نهادن آن نشانه چیز هایی است. کج نهادن کلاه نیز در میان
ایرانیان وآن تیره های ایرانی که فرهنگ پهلوانی دارند] همچون بختیاریان، نشانه سروری ، بزرگی ، جنگاوری، یلی و پهلوانی است.گوشه و «طرف» کلاه را شکستن نیز همان است همچون کلاه گوشه شکسته مهر، راهنمای یلان و پهلوانان و جنگاوران۱۲
این همان است که« خواجه شمس الدین محمد ، حافظ» استاد سخن می فرماید:
«نه هر که طرف کلاه کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آئین سروری داند»
کلاه، بخشی از پایگاه و هستی مرد در میان مردم است،پس روش کاربرد آن نیز نشانه ای است از جایگاه مرد و برداشتی که مردم درباره او دارند.
بدین روی هر مردی را نمی رسد که کلاه خود را کج بر سر بگذارد
تنها کسی را کلاه کج نهادن رواست که از هر باره یا باور همگانی در باره مرد بزرگ باشد.
بدین روی « سر» و پا برهنگی نشانه بی ارج بودن و بی نژاده بودن مرد است.« کلاه پاره بودن» نشانه پرورش نیافتگی و زبان گشادگی بی پروایی مرد است.« تف به کلاه کسی گفتن » نیزناسزائی به اوست.
« کلاه به آسمان یا هوا انداختن» نشانه شادی بسیار است. این آئین تا روزگار ما زنده بود. چه شاهی از شاهان قاجار چنین می کند:« تاجی! بحمدا… امروز دماغی داریم» آنگاه کلاه خود را از سر برداشته به هوا پرتاب کرد.
در بختیاری کلاه از سر برگرقتن و به جایش کلاه کاغذین بر سر نهادن نشانه خوار کردن اوست.« این کار را بسیار زشت و ناپسند می شمرند» این گونه کار ها را خیلی ننگین و شرم آور می دانستد.
از همین روی است که در سوگواریهای بختیاری بر گردنِ اسبِ مرد ِ بزرگ مرده، که در چشم انداز همگانیاین آئین همچون بخشی جدایی ناپذیر از هستی مرد دیده می شود. کُلِوتی یا روسری زنانه می بندند. این خود نشان از سر و بی سرور شدن، بی پناه شدن و واژگون شدن بنیاد هستی است چه بر گردن اسب «مرد»روسری زنانه بستن کاری است بس بزرگ
بنابراین می توان دید کار کردن پیکره کلاه ، به گونه برجسته ، روی سنگ گور های بختیاریف نشانه و یاد بزرگیِ مردِ خفته در زیر آن سنگ است، این نشانه ، نماد از باور های کهن در میان آریائیان است، جه نمونه مرد جنگاور و بویژه پهلوان برای ایشان،شاید نمونه ایزد«مهر» باشد.
چرا که می توان گمان برددر فرهنگ اساطیری ایران،برای هر یک از جانداران زمینی، یک« آفرینش نخستین» و یک «نمونه بنیادی »هست که در آغاز زمان پدیدار شده است.
پس همانند آن، یا برابر آفریده های زمینی برای پیوستن به آن نمونه بنیادی«باید» در آشکارو پنهان و در پوشاک و رفتار همچون او باشند. می توان دریافت در چنین اندیشه ای همانندی با آن نمونه و پیروی هرچه بی کم و کاست تر از او شگون دارد. چنانکه صائب می گوید:
حُسن چون آرد به جنگِ دلِ سپاه خویش را بشکند به هر شگون، اول کُلاهِ خویش را
از سوی دیگر به خوبی می دانیم که در دین توده ایرانی روزگار ساسانیان، که بر پایۀ باور های زوروانی و پهلوانی بنیاد شده است. «مهر» گرامی ترین و گرانبارترین ایزد ستوده ایشان است به ویژه در میان رمه دران> بدین روی است که مهر ویژگی های دلیرانهو جنگاورانۀ « ایزد بهرام»را به خود می گیرد.
هر چند که در دین دولتی ساسانیان نیز«ایزداوی» ایزد جنگاوری است، در دین توده«مهر» همه چیز است پس کلاه او،مانند هر چیز دیگری از آن او باید بی کم و کاست پیروی شود.
کلاهی مه همواره به سر دارد.
و هیچگاه آن را از خود دور نمی دارد. این کلاه گوشه دار است و گوشه آن شکسته و چنان است که گاه به جای یاد نامش او را با نام« آنکه کلاه به سر دارد» می خوانند پس شاید بتوان گمان برد که هر مرد ارجمندی باید کلاه به سر داشته باشد،
و هر مرد ارجمندی که پهلوان باشد،باید دست کم کلاه را به گونه مهر به سر بگذارد. همین شاید انگیزه کلوته(کلاه دختر بچگان) بستن صوفیان به نشانه گذشتن از ارج آئینی مردانه و ندیده گرفتن آن و پشت کردن به آن باشد
«لچک به سر» نامیدن مردان، و بویژه مردان بزرگ نیزدرست همین را می رساند.
همچانکه برای بر انگیختن« محمد خان هیبرون» یکی از خان های سده گذشته بختیاری، به جنگ با «قشقائی» پیرزنی از ایل لچک خود را به سر او نهاد و او به نبرد برخاست.
از همه آنچه که درباره بختیاری ها می دانیم و از آن میانه بویژه یلی و جنگاوری و زورمندی تن، وشکارگری، می توان چنین دریافتکه ایشان « فرهنگ پهلوانی دارند». همان فرهنگی که در میان توده مردم شهر نشین به گونۀ«آئین جوانمردی» آشکار می گردد.
گمان می رود هر دو هر دو فرهنگ آئین پهلوانی و جوانمردی، برخاسته از باورهای مهری باشد. پس ارج کلاه و رفتار با آن و روشهایکاربرد آن را بر همان پایه وخواستگاه می توان یافت.
دیدگاهتان را بنویسید