آموزش و پرورش قوم بختیاری:ا
روش تدریس درقوم بختیاری به گواه تاریخ در ازمنه مختلف در جهت دفاع از آرمان و اهداف اصیل خود کوشا و در تکاپو بوده است. آثار خطی موجود و کتیبه های سنگ نوشته که از دوران قدیم برجای مانده حکایت از آن دارد که مناطق مختلف این سرزمین دارای تمدن و فرهنگ غنی بوده است.
هجوم حکومت های بیگانه تعم از مقدونیان، مغولان، گورکانیان و ترکان که زبان و خط آنها به عنوان زبان رسمی بر مردم تحمیل می گردید نتوانست زبان بختیاری را که از شعب زبان فارسی است از میان بردارد.
از آنجا که زبان بختیاری زبان محاوره است و از آن برای کتابت استفاده نمی شود. انتقال میراث فرهنگی، اشعار، ترانه ها،مثل ها، واژه ها و دیگر اطلاعات به صورت سینه به سینه تا به امروز امتداد یافته، باعث شده است تا بسیاری از تعلیمات و فرهنگ این قوم با گذشت زمان به فراموشی سپرده نشود.
اقوام بختیاری تا پیش از سال ۱۳۱۴ ش در مکتب خانه ها نوآموزان را تعلیم می دادند. کلانتران،کدخدایان،مدرسین و میرزاها که بزرگان قوم بودند برای تکمیل دوره ی آموزشی محله هایی ایجاد می نمودند و در تمامی مراحل زندگی کوچ زیستی در ییلاق و قشلاق تا مرحله ی تکمیل دوره همراه شاگردان خود بودند.
روش تدریس:
ابتدا حروف الفبا را الف تا ی روی لوحه های نوآموزان می نوشتند و یکجا تدریس می کردند. بعد از شناخت حروف الفبا کار تدریس قرآن از آیه های کوتاه و مبنی بر روش تمرین و تکرار بر اساس تکنیک «توجا» تعلیم داده می شد. بعد از ختم سوره های قرآن کتاب های حماسی را به منظور ایجاد روح سلحشوری ایل وندان آموزش می دادند. کتاب های شاهنامه فردوسی،حمله ی حیدری، جوهری، امیر ارسلان، حیدربک و… اهمیت والایی داشت. همچنین کتاب های پندآمیز اعم از چهل طوطی، خمسه ی نظامی گنجوی و احادیث ائمه ی اطهار(علیهم السلام) در جهت آموزش شریعت دین و آیین تدریس می شد و سرلوحه هایی به نام های « رَز ومیش، صلوات نامه، شاه بَربَر و علی سینا» خوانده می شد.
مثال توجا:
برای تدریس نام محمد (میم– پیش مو– ح زَد- م ال زَمَد) محمّد
نام پرویز(پیاریز- پر- وری زیروی- زیرز) پرویز
(سر لوحه صلوات نامه ) تدریس نو آموزان :
صلوات تو خدا گفت برشأن مصطفی گفت
جبرییل بارها گفت صلـی علـی محمّــد
صلوات بر محمد
بی شک علی ولی بود او آخرین وصی بود
پـرورده ی نبـی بـود صلـی علـی محمّــد
صلوات بر محمد
بعد از علی حسن دان شـاه همـه محبــان
رویش چو ماه تابان صلـی علـی محمّــد
صلوات بر محمد
بعد از حسن حسین است او نور هر دو عین است
سلطان مشرقین است صلـی علـی محمّــد
صلوات بر محمد
زینل عباد مهتر باقر شناس جعفر
کاظم که هست سرور صلـی علـی محمّــد
صلوات بر محمد
شاه هم رضا چو خوانی نامش عجب بدانی
او بود علی ثانی صلـی علـی محمّــد
صلوات بر محمد
من بنده ی تقی ام خاک ره نقی ام
مشتاق عسگری ام صلـی علـی محمّــد
صلوات بر محمد
مهدی امام دین است آن شافع مبین است
در قبله ی یقین است صلـی علـی محمّــد
صلوات بر محمد
سرلوحه ی رز و میش
تدریس نو آموزان
به فرمان خدای لایزالی پدید آمد قضا را خشکسالی
در آن سال از قضا باران نبارید علف در کوه و صحرا قطع گردید
شده ضایع تمام گاو و گله نمی دیدند مردم رنگ غله
تمام اسب و خر از پا درافتاد شتر بی پا شد و استر در افتاد
تمام جانور گشتند بی جان نمی بودی به عالم هیچ حیوان
قضا میشی ز دست مرگ در رَست که صاحب اندرون خانه اش بست
بدادش یونجه و هم پنبه دانه که شاید سال افتد زین بهانه
خزان بگذشت و آمد پیش نوروز تمام باغ و صحرا سبز فیروز
که صاحب میش را بردی به باغش که شاید زات برافروزد چراغش
چو مشک رفته چندی سوی بُستان فرامش کرد سرمای زمستان
به دندان برگ رز می کند آن میش به چوب رز همی زد از عقب نیش
رَز از بی طاقتی آمد به فریاد که ای میش از جفایت داد و بیداد
بخور از برگ رز از آنچه خواهی مخور چوبم، ندارم من گناهی
جواب رز بداد آن میش رنجور که تو حاصل نداری غیر انگور
ببین محصول من از قدرت الله پسندیده مرا شاه فلک جا
اول بره، دوم پوست، سوم شیر پنیر و کشک و روغن هم به تقدیر
ز پشم میش باشد هفت اقلیم گلیم و توبره، خورجین و جاجیم
ز پشم میش باشد ای خداوند جُل اسبان چو دارند بند و پالند
که اصل میش از زَر بیش باشد نمد ها هم ز پشم میش باشد
رَز- چو تو تنها بمانی در بیابان خورندت روبه و زاغ و شغالان
میش- ولی دادی شراب خام ابتر که لعنت کرده است او را پیامبر
هر آنکس که شراب از تو چشاند رَود در دوزخ جاوید مانَد
رز- ز من سازند حلواهای هفت رنگ که خلقان می برند فرسنگ، فرسنگ
که من باشم شراب خوب رویان تویی دائم خائف از بیم گرگان
شراب از دانه ی انگور باشد که اندر مجلس فَغفور باشد
جوانانی که می نوشند پیاله رُخ آنان شود مانند لاله
مویز و میوه و پالوده دارم همه چیزی به خود آلوده دارم
گهی سرکه گهی دوشاب دارم همیشه سبز و خرم پر ز بارم
سَویق تخم من اندر جبال است نخورده کس مگر صاحب کمال است
جواب رَز بداد آن میش پر فن که ای نادان مکن این حرف با من
مرا گر سر برند گوشتم و دنبه تو را گر سر برند چوبی و کنده
رز- سرم را گر برند آرَم جوانی تو را گر سر برند بی سر بمانی
چو میش از رَز شنید این حرف معقول بگفت آری قبول از حرفِ مقبول.
دیدگاهتان را بنویسید